0
0

دیوان عندلیب ( میرزا علی اشرف لاهیجانی )

شعر و ادب فارسی
قیمت : 12,450,000 تومان

مشخصات محصول انتخابی شما

معرفی اجمالی محصول

دیوان عندلیب ( میرزا علی اشرف لاهیجانی )

میرزا علی اشرف فرزند میرزا آقا جان و خانوم خان ملقب به بی بی جان در سال ۱۲۳۲ شمسی در لاهیجان چشم به جهان گشود در کودکی پدر خود را از دست داد. از کودکی شیفته هنر بود آنقدر طبع شاعرانه داشت که از سوی معلم خود به  عندلیب ملقب گردید در جوانی گرایش به مذهب شیخیه پیدا کرد و در مورد حقایق روحانی تحقیق می کرد و بعد از آشنایی با سید جواد قزوینی که خود یکی از افرادی بود که به دلیل اعتقاد به آیین باب اذیت و آزار همشهریانش از قزوین به لاهیجان کوچ کرده بود به آیین باب معتقد گشت و با تحقیقات بیشتر به آیین بهایی پیوست و به همین دلیل مورد اذیت و آزار قرار گرفت و در شرایطی سخت به زندان افتاد شرایطی که او اغلب در غزلیاتی که در زندان سروده به آن اشاره می کند.عندلیب یا قلمدان سازی و تذهیب سازی و پارچه فروشی امرار معاش مینمود. دیوان اشعار او که سرشار از مسایل روحانی و عرفانی است از برجسته‌ترین آثار اوست

 عشق زندان را گلستان می کند
  خار را گل جسم را جان می کند 
 قطره زو دریای عمان می شود
  ذره را خورشید تابان می کند 
 شاه و زندان را کلید ملک مصر 
 از برای ماه کنعان می کند
  گاه سر بر خاک ایوان مینهد 
 گاه جا بر اوج کیوان میکند 
 هر دمی صد شعر بر هم می‌زند
  هر زمان صد خانه ویران می کند 
 در جهان هر کار دشواری که هست
  اقتدار عشقش  آسان می کند 
 عندلیبی را به صد وجد و نشاط
 نغمه زن در کنج زندان می کند 

پیرو تمام آزارهای دیده شده ، درویشی مسلمان هر روز به او فحاشی می کرد و روزی میرزا از کوره در رفت و میله اندازه گیری پارچه را در دهان وی فرو کرد و همین موجب آغاز مشکلات جدیدی برای او گشت و به دستور حاکم وقت لاهیجان از این شهر بیرون رانده شد ابتدا به قزوین رفت و سپس برای تبلیغ بهائیت به رشت آمد و گهگاهی مخفیانه به لاهیجان می رفت و مادر و خواهرانش را دیدار می نمود در سال ۱۳۰۰ هجری قمری که حکومت تهران و مازندران و گیلان در دست کامران میرزا نایب السلطنه فرزند ناصرالدین شاه بود و نیز به فرمان وی بهائیان زیادی در شهرهای تحت فرمان او زندانی شدند از جمله آنها عندلیب بود که توسط حاکم لاهیجان که برادر حاکم رشت بود دستگیر و زندانی شد در همان زندان به والی لاهیجان پیشنهاد جمع کردن علمای اسلامی لاهیجان در محضر والی و مناظره با آنها را نمود که مورد قبول حاکم لاهیجان قرار گرفت و در روز مناظره و گفتگو عده زیادی از مردم لاهیجان نیز حضور پیدا کردند اما عندلیب با غل و زنجیر به محل گفتگو آورده شد یکی از افرادی که از سوی علمای لاهیجان صحبت می کرد میرزا ابراهیم(جناب لاهیجی) بود که پس از حدود نیم ساعت مجادله و مباحثه با عندلیب رو به حاکم لاهیجان گفت( جواب این آدم شمشیر است از این طایفه یک نفر را هم نباید زنده گذاشت) این جملات موجب پایان گفتگوی گشت و دوباره عندلیب با غل و زنجیر به زندان برگردانده شد و پس از مدتی از زندان لاهیجان به زندان رشت منتقل گشت ، در روز انتقال جمعیت زیادی از مردم لاهیجان به تماشای وی رفتند و تا بیرون شهر به او توهین و ناسزا می‌گفتند مردم پس از شناسایی خواهران و مادر عندلیب آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و توهین نمودند در کوچصفهان مردم او را با سنگ و تخم مرغ می‌زدند و او را مورد دشنام قرار می‌دادند .در زندان رشت شرایط بهائیان از جمله عندلیب بسیار سخت بود به نحوی که دو تن از آنها جان خود را از دست دادند و یکی از آنها نابینا گشت ،به دلیل همین سختی ها نامه ای برای حاکم رشت به شکل شعر ارسال کرد

 کمان ابرو گمان کردی که من سام نریمانم 
 کشیدی زیر زنجیرم مکان دادی به زندانم 
 نمودی همچو خال روی خود آخر سیه بختم
  نمودی چون پریشان موی خود آخر پریشانم 
 نیم یوسف که تا جایم دهی در گوشه زندان
  و یا یعقوب سان جا داده ای در بیت احزانم 
 مگر من بیژنم کافکنده ای در چاه تاریکم 
 بود اشک بصر آب و بود لخت جگر نانم 
 به میدان فصاحت گوی سبقت برده‌ام لیکن
  کنون چون گوی سرگردان من از آسیب چوگانم
  همی از طبع موا جم گوهرها میشدی ظاهر 
 کنون از چشمه چشمم گوهر ریزد به دامانم
 برای دادخواهی در حضور حضرت والی 
 همی خواهم که یک چندی ز حال خود سخن رانم 
 الا ای حکمران ملک گیلان تا به کی داری
  مکان در کنج زندان و قرین با آه و افغانم
  به میدان فصاحت عندلیب نغمه پردازم 
 خلاص زین قفس فرما و جا ده در گلستانم 

عبدالله خان حاکم گیلان در جواب این نامه منظوم از شاعری به نام سید باقر یزدی کمک گرفت در قصیده‌ای جوابیه به او داد که مضمونش جواب منفی برای آزادی اش بود اما با اتفاقات ماههای بعد تمامی بهاییان زندانی به تدریج آزاد شدند و یکی از آخرین آن ها عندلیب بود که بعد از نزدیک به دو سال از زندان آزاد شد مدتی در لاهیجان ماند و سپس یک سال در قزوین سکونت گزید و پس از آن به شیراز رفت و در آنجا ازدواج کرد سفری به بادکوبه، رشت و لاهیجان داشت و یک سال در لاهیجان مستقر شد سپس به قزوین رفت و ۶ ماه در آنجا سکونت کرد و دوباره به شیراز برگشت پس از مدت کوتاهی همسرش از دنیا رفت سرانجام او نیز در سال ۱۲۹۸ شمسی و به روایتی دیگر ۱۲۹۵ شمسی دار فانی را وداع گفت

چند اثر از ایشان

 صبا عبير فشان و هوا ، گل آمیز است
  خوش آنکه ساغر جانش ز باده لبریز است
  هزار جان گرامی فدای جام شراب
  که از ترشح آن خاك هم ، طرب خیز است 
 فدای طلعت ساقی ، هزارجان که مدام 
 به ساغرلب او ، روح راح آمیز است 
 خیال نرگس جادوی آن پریرخ شوخ
  همیشه درپی تاراج عقل وپرهیز است
  به برگ و بار درخت جهان امید مدار
  که تند باد اجل ، دائمش ورق ریز است
  قتیل تیغ فنا ، صدهزار جمشید است 
 اسیر چنگ اجل ، صد هزار ، چنگیز است 
 بیا وزمزمه « عندلیب » راکن گوش
  که در بساط نکویان ، نشاط انگیز است
  
  **************************
  
 ثبات عهر مجری از جهان که در گذر است
 بجوی از آنکه ، زاسرار عشق ، با خبر است 
 زنغمه های خوش وجلوه های دلکش یار
 کجا نصیب بود ، آنکسی که کور و کر است ؟ 
 به آفتاب منیر سپهر عشق بگوی 
 شعاع خویش میفکن بر آنکه بی بصر است 
  مخوان حکایت مجنون وقصه لیلی
  که در کتاب جنون این فسانه مختصر است
  زملك ايمن عقل ای رفیق فرزانه 
 سفر مکن ، که بیابان عشق ، پر خطر است !
 زنخل زهد ریا ، میوه مراد ، مجوی
  که درریاض عمل ، چوب خشك ، بی ثمر است
  هر آنکه دربرسلطان عشق ، سرنسپرد
  بعمر خود ، چو گدایان ، همیشه دربدر است
  نصیب هر کسی از خوان رزق شد معلوم
  نصیب ما ، غم شام است و ناله سحر است
  زباغ عشق ، بهرجا که عندلیب پرید
 زسنگهای حوادث شکسته بال وپراست
  
  
************************

 لاعلاجم که گهی ، گوش به افسانه کنم
  خرقه بردوش وبکف سبحه صد دانه کنم
  تا که از تهمت دیوانگی آیم بیرون 
 گاه گه ، پیروی مردم فرزانه کنم
  آشنائی دهدار ، باده کشی با من مست 
 سبحه گیرم به کف و صحبت بیگانه کنم
  تا که افسانه کنم مردم افسون جورا
 از زبان لال شوم ، گوش به افسانه کنم 
 مشتعل شمع صفت باشم و با مرده دلان
  بس ملامت که بسوزد دل پروانه کنم 
  پیش زاهد شکنم ساغر و پیمان بندم
  تاعلاج دلم از ساغر و پیمانه کنم 
 با دو صد زرق ، سوی صومعه ها ، یابم راه
  پس به تدبیر ، دو صد صومعه ، میخانه کنم 
  کنج زندان به چمن ، گر بدر آیم روزی 
  گنج اسرار برون ، از دل ویرانه کنم

  
  *********************

 باز ، زنجير جنون ، درگردن دل اوفتاد
  کار دل ، ای عاقلان بسیار مشکل اوفتاد 
  عشق با زنجیر ، دل را می کشد در کوی دوست 
 این دل دیوانه در دست محصل اوفتاد 
 کار دل ، درعاشقی ، آخر به رسوایی کشید 
 بندها بگسست و بازاندر سلاسل اوفتاد 
 در طریق عاشقی ، مرکب مران تندای سوار ! 
 کاندرین ره ، صد هزاران پیل ، در گل اوفتاد
  از در و دیوار منزل ، جلوه گر شد مهروماه
 يك تجلی ازجمالش ، تا به منزل اوفتاد 
 باب فیض وجود ، مفتوح است وبارعام نیز
  بی نصیب و بهره آن سائل ، که کاهل اوفتاد 
 در گلستان حقیقت ، نغمه های « عندلیب »
  درخور تحسین گل چینان کامل اوفتاد 
نمایش بیشتر
نمایش کمتر

مشخصات فنی

  • میرزا علی اشرف لاهیجانی
  • دهه 40
  • اول
  • وزیری
  • گالینگور تمام چرمی طبیعی یکپارچه
  • 756
  • روغنی
  • سفید
  • فارسی
  • ایران
  • عالی
  • بدون مهر و نوشتار- عندلیب - از دیوان‌های بسیار کمیاب

نظرات کاربران

تا کنون نظری ارسال نشده است.

شما هم می توانید درباره این کالا نظر بدهید

فایل های دانلود