سفرنامه آقا خان محلاتی و فرقه اسماعیلیه که در سال هزار و سیصد بیست و نه که توسط محسن ساعی نوشته شده است.که انتشارات آن مولف می باشد.و در قطع وزیری به چاپ رسیده است.تعداد صفحات این کتاب صد و پنجاه و دو صفحه می باشد
اطلاعاتی اجمالی در خصوص آقاخان ها :
.آقاخان، عنوان امامان بخش عمدهای از اسماعیلیان نزاری جهان که از دورة فتحعلیشاه قاجار (1212-1250ق/1798-1835م) به هنگام پیشوایی حسنعلیشاه، چهل و ششمین امام اسماعیلی، اطلاق آن برایشان معمول گردید. اینان به ترتیب عبارتند از:
1. آقاخان اول، محمدحسن حسینی یا حسنعلشاه (1219-1298ق/1804-1881م). جدّ وی. میرزاابوالحسنخان یا سیدابوالحسنخان، معروف به سیّدکَهَکی، حکمران کرمان، چون در حملة لطفعلیخان زند به کرمان از حفظ شهر بازماند، از سوی آقامحمدخان قاجار از مقام خود برکنار گردید (الگار، 57-58) و در کهکِ قم گوشهنشینی گزید. از آن پس او تنها به انجام وظایف خود به عنوان رهبر مذهبی اسماعیلیان و دریافت زکات و نذوراتی که از دورترین مناطق اسماعیلینشین به وی پرداخت میشد بسنده میکرد (سپهر، 2/291، 293؛ وزیری کرمانی، 386). پس از مرگ وی فرزندش شاه خلیلاله در 1194ق/1780م به امامت رسید و در 1230ق/1815م از مقر خود، دولتآباد از آبادیهای محلات که در اقطاع وی بود، به یزد آمد تا به پیروان اسماعیلی خود در کرمان و شهر بابک و هند نزدیکتر باشد (الگار، 59-60). 2 سال پس از ورود وی به این شهر، در نزاعی میان پیروان وی تنی چند از اهالی محلی در بازار یزد، کشمکشهای فرقهای بالا گرفت. طرفهای غیراسماعیلی نزد میرزاجعفر صدرالممالک شکایت بردند. شیخملاحسین یزدی داوطلب شد که اسماعیلیان متهم را دستگیر کند. او همراه عدهای به منزل شاه خلیلالله که متهمان به او متوسل شده بودند، حمله برد. در برخوردی که پیش آمد، شاه خلیلالله کشته شد. در پی این واقعه فتحعلیشاه برای جلوگیری از پیامدهای بعدی، مسببان حادثه ـ صدرالممالک و ملاحسین یزدی ـ را به تهران فرا خواند و کیفر کرد (بامداد، 1/486-487؛ شروانی، 521-524؛ هدایت، 9/552-553).
پسر 13 سالة شاهخلیلالله، حسنعليشاه. يا چنان که خود گوید، محمدحسن حسینی (آقاخان اول، 4) همراه مادرش به دربار فتحعلیشاه در تهران آمد. در دربار مادر و فرزند از احترام و اوجه فراوانی برخوردار گردیدند و فتحعلیشاه دختر بیست و چهارم خود، سرو جهان، را با 23 هزار تومان هزینة عروسی به عقد حسنعلیشاه درآورد و به او لقب «آقاخان اول، 6-7). این وصلت سرآغاز و نقطة عطفی در حیات سیاس حسنعلیشاه بود.
پس از مرگ فتحعلیشاه، آقاخان اول همراه غلامحسینخان سپهدار از محلات عازم پایتخت گردید تا بر تخت نشستن محمدشاه را تبریک گوید. در این سفر نیروی نظامی کوچکی او را همراهی میکرد (الگار، 62). محمدشاه به صلاح دید میرزاابوالقاسم فراهانی حکومت کرمان را به وی سپرد (آقاخان اول، 8). آقاخان برای چیرگی بر اوضاع آن سامان، عطاءاللهیهای کرمان را به فرماندهی برادر خود سردار ابوالحسنخان برای تصرف قلعههای بم و نرماشیر به آن سامان فرستد. پس از پیروزی در نبردهای محلی و انتظام امور، علیرضا مستوفی از جانب آقاخان برای اعلام خبر پیروزی و تقدیم مالیات سالانه به دربار رفت. در آنجا بنا به گفتة آقاخان، حاجمیرزاآقاسی صدراعظم محمدشاه که بر سر رهبری طریقة نعمتاللهی با حاج زینالعابدین شروانی رقابت داشت و آقاخان را حامی وی میپنداشت، فرستادة یاد شده را فریفت و توسط او ذهن شاه را نسبت به اعمال و رفتار آقاخان مشوب ساخت (همو، 9-13). آقاخان تصمیم گرفت تا رفع بدگمانی شاه در ارگ بم متحصن شود (1255ق/1839) (پیرنیا، 813). محمدشاه که این حرکت را بر ضد خود میپنداشت، سهرابخان را برای سرکوب وی به کرمان فرستاد. آقاخان برادران خود، سردار محمدباقرخان و سردار ابوالحسنخان را از راور و بمپور به بم فرا خواند. وی و افرادش 14 ماه در ارگ بم در محاصره بودند. در این هنگام آقاخان، سردار ابوالحسنخان را به فارس فرستاد تا گذرگاه امنی برای رفتن او به تهران و دادن گزارش حال خود به شاه تدارک ببیند. فریدونمیرزا فرمانفرمای فارس، محمدصادقخان برادرزادة فتحعلیشاه راب رای میانجیگری به بم فرستاد. آقاخان و افرادش قلعه را ترک کردند، اما پس از تسلیم او را ابتدا به کرمان و سپس به تهران آوردند (آقاخان اول، 20). مقارن ین احوال و هنگام بازگشت محمدشاه از هرات، آقاخان در شاهعبدالعظیم متحصن گردید و سرانجام مورد عفو شاه واقع شد. (الگار، 66؛ خورموجی، 28؛ بلاغی، 142). آقاخان پس از شکست در نخستین حرکت سیاسی و نظامی خود، به املاک خانوادگیش در محلات بازگشت و 2 سال در آن حوالی ماند. در 1256ق/1840م محمدشاه به دلیجان، نزدیک محلات، سفر کرد. آقاخان به بهانة شکار از رفتن به حضور شاه سرباز زد و با فرستادن قاصدی اجازه خواست همراه خانوادهاش برای سفر مکه ایران را ترک گوید. شاه پذیرفت. آقاخان ابتدا خانوادة خود را از طریق عتبات از ایران خارج کرد (سپهر، 2/350). سپس در چهارم رجب 1256ق/اول سپتامبر 1840م، همراه جمعی از پیروان خود محلات را به قصد جنوب ایران و کرمان ترک گفت. از این پس دوگانگی آشکاری در نقل وقایع به چشم میخورد.
آقاخان بنا به قول خود در اثنای سفر به حکومت کرمان گمارده شد و چون همهجا با مزاحمتحاکمان محلی برای عبور و رسیدن به کرمان روبهرو گردید، مصمم شد برای دفاع از خود به پایداری برخیزد (آقاخان اول، 24). اما در واقع قبل از حرکت از محلات وی اقدام به گردآوری نیرو و خرید اسبان تیزرو کرده بود (سپهر، 2/350؛ پیرنیا، 813). وی پس از بیرون آمدن از محلات، با کمک دبیر خود میرزااحمد (یا میرزاحبیبالله) اصفهانی که در شبیهنگاری مهارت داشت (وزیری کرمانی، 388؛ سپهر، 2/315)، سندی مهر شده به مهر شاهی جعل کرد که به موجب آن حکومت کرمان به وی سپرده شده است. او همراه این فرمان جعلی، مکتوبی از جانب خود به حاکمان محلی نگاشت و آنان را به همراهی خواند. آقاخان صبح روز 15 رجب 1256ق/12 سپتامبر 1840م از حوالی یزد عام کرمان گردید. غروب همان روز، بهمنمیرزابهاءالدوله حاکم یزد که نامة حاجمیرزا آقاسی را مبنی بر جعلی بودن فرمان انتصاب آقاخان دریافت کرده بود، با دستهای از سپاهیان خود به تعقیب وی پرداخت (سپهر، 2/352؛ خورموجی، 30، الگار، 67-68). پس از برخوردی کوتاه، آقاخان راه قلعة کالمند را در پیش گرفت (آقاخان اول، 25) و با جنگ و گریز از کالمند به شهر بابک از مراکز قدیمی پیروان خود گریخت (همو، 26-27). هنگام وود او به شهر بابک، محمدعلیخان حاکم قبلی شهر، در پی بازپس گرفتن قلعة شهر بابک از کهندلخان، خدارحمخان و مهردلخان، سرداران افغانی بود. آقاخان به کمک او شتافت و پس از 3 روز محاصره، قلعه گشوده شد. آنگاه آقاخان برادر خود محمدباقرخان را به سیرجان فرستاد و خود به رومنی، از روستاهای شهر بابک، رفت و با شنیدن خبر محاصره شدن محمد باقرخان و همراهان او در قلعة حاجدرویش زیدآباد سیرجان توسط فضلعلیخان حاکم کرمان، به کمک برادر شتافت. از فضلعلیخان شکست خورد و ناچار شد به فارس بگریزد (آقاخان اول، 28-30؛ خورموجی، 38-30؛ وزیری، 319).
در محرم 1257ق/فوریة 1841م آقاخان پس از تجهیز نیرو به کمک انگلیسیها، که سعیدخان بلوچ را با توپخانه و مهمات جنگی به یاری او فرستاده بودند، راه کرمان را در پیش گرفت (آدمیت، 259؛ آقاخان اول، 32؛ نیز عضدالدوله، 196 که 1256ق/1840م را تاریخ شروع حمله ذکر میکند). علیخان لاری از فارس و فضلعلیخان بیگلربگی کرمان مأمور مقابله با وی شدند (آقاخان اول، 22-23). آقاخان در چند نبرد نیروهای فضلعلیخان را شکست داد (هدایت، 10/260؛ آقاخان اول، 34-35).
در همین احوال علیخان لاری که با خانوادة آقاخان سوابق دوستی داشت، با ادعای همدلی با او، وی را به قلعة مشیز خواند (آقاخان اول، 35-37). آقاخان پس از آگاهی از همدستی نهانی علیخان لاری و بیگلربیگی کرمان، مشیز را به مقصد بم از قلعة ریگان، از بلوک نرماشیر در سر حد بلوچستان، با فضلعلیخان بیگلربیگی به رویارویی نهایی پرداخت. او در این نبرد شکست خورد (همو، 42-44؛ هدایت، 10/261) و مصمم شد از راه بندرعباس به هند بگریزد، اما تصمیم خود را تغییر داد و از راه کویر لوت به خراسان رفت (آقاخان اول، 47-50). آقاخان از خراسان از راه قاین و لاش عازم افغانستان شد و روز 17 ذیقعدة 1258ق/20 دسامبر 1842م وارد قندهار گردید (آقاخان اول، 49). بدینسان، بساط امامت اسماعیلی از ایران برچیده شد. در بررسی دلایل و انگیزههای شورش آقاخان که میتوانست به تجزیة جنوب شرقی ایران منجر شود، باید به نقش انگلیس و علایق استراتژیک آن کشور در جنوب و جنوبشرقی ایران توجه داشت (الگار، 76). همسویی آقاخان با سیاستهای انکلستان، پس از خروج از خاک ایران، در سِند نیز ادامه یافت (آقاخان سوم، 69؛ الگار، 67-78؛ فریشاور، 9). اقامت او در سند با شورشهای ضدانگلیسی همزمان گردید. چون قندهار در معرض حملة صفدر جنگ قرار گرفت، وی همراه نیروهای انگلیسی از آن شهر بیرون آمد (آقاخان اول، 50) و طی نامهای به لرد مکناتن پیشنهاد کرد هرات را به تصرف درآورد تا شاهشجاع از سوی انگلستان بر آن حکومت کند (همو، 49)، اما کوششهای وی در مقابه با مقاومتهای محلی در سند با شورشهای ضدانگلیسی همزمان گردید. چون قندهار در معرض حملة صفدر جنگ قرار گرفت، وی همراه نیروهای انگلیسی از آن شهر بیرون آمد (آقاخان اول، 50) و طی نامهای به لردمکناتن و سرجیمز اوترام ) سردار افغانی را به تخلیة کراچی و تسلیم در مقابل قوای انگلیس تشویق کرد (همو، 53). او با پیشنهاد کمک به نصیرخان به اردوی وی رفت و پس از آگاهی از نقشة شبیخون به نیروهای انگلیسی در چهاونی، انگلیسیها را «محض رضای الهی» از این امر آگاه ساخت (همو، 54). سپس از راه حیدرآباد راهی جرکه شد تا در شورشهای خانهای بلوچ، نیروهای انگلیس را یاری دهد (همو، 55). پس از آن به رغم بیمهریهایی که از دولت انگلستان، بهویژه در قضیة بازپس گرفتن اموال به غارت رفتهاش از بلوچها دید، در سرکوب بلوچهای سرحدات ایران به کمک آنها شتافت (همو، 57-58). آقاخان در رمضان 1260ق/سپتامبر 1844م سفر خود در آن سرزمین آغاز کرد (همو، 65-66).
در 27 صفر 1263ق/14 فوریة 1847م وزیر مختار انگلستان در هند از دولت ایران در مورد بازگشت آقاخان به ایران پرسش کرد. حاجمیرزاآقاسی در ربیعالاول 1263ق/فوریة 1847م در پاسخ، ضمن یادداشتی به شیل سفیر انگلیس با بازگشت آقاخان به شرط اینکه از راه کرمانشاهان یا فارس باشد، موافقت کرد (آدمیت، 260؛ الگار، 80). در جمادیالاول/آوریل همان سال، دولت ایران به موجب مادة دهم پیمان 1229ق/1814م دربارة استرداد مخالفان، تسلیم وی را خواستار شد (آدمیت، 258). دولت انگلستان به سبب خدمات او از قبول این تقاضا سرباز زد. اما بنا به درخواست مجدد ایران برای اخراج آقاخان از بمبئی، موجبات سفر او را به کلکته فراهم ساخت. آقاخان در جمادیالاول 1263ق/آوریل 1847م راهی بنگال شد و پس از مدتی اقامت در اکبرآباد به کلکته رفت.
پس از مرگ محمدشاه در 6 شوال 1264ق/4 سپتامبر 1848م، آقاخان تلاش خود را برای بازگشت به ایران از سر گرفت. او در نامهای از امیرکبیر این خواهش را پذیرفت به این شرط که «بهطور فراری او را به سرحدداران دولت علیّه بسپارند» (آدمیت، 261). آقاخان با فرستادن هدایایی برای ناصرالدینشاه (سیّاح، 552) تلاش کرد موافقت دربار قاجار را برای بازگشت به ایران جلب کند. او کوشش خود را برای تطمیع میرزاحسینخان سپهسالار، کنسول ایران در بمبئی، به کار بست (آقاخان اول، 72) و با پرداخت 150 هزار روپیه، به نام برنده شدن در شرطبندی مسابقات اسبدوانی به میرزاحسینخان سپهسالار، کوشید حمایت او را جلب کند (خانملک ساسانی، 1/59، 96، 124؛ معلم حبیبآبادی، 3/670). بعدها میرزا حسین سپهسالار در دوران صدارت خود کوشید تا با تربیت دادن وصلت جلالشاه پسر آقاخان و یکی از دختران ناصرالدین شاه، روابط دوست سخاوتمند خود را با دربار قاجار تحکیم بخشد (همانجا). پس از قتل امیرکبیر در دوران صدارت میرزاآقاخان نوری، به سبب برخی برخوردهای شخصی میان وی و اقاخان، موضوع بازگشت او مسکوت ماند (آقاخان اول، 75) و میانجیگری بردپالمرستون نیز سودی نبخشید (فریشاور، 49).
آقاخان دوران اقامت خود را در هند با آرامش و در نوعی انزوای سیاسی (آقاخان سوم، 22)، به رهبری مذهبی پیروان خود و پرداختن به ورزشهای مورد علاقهاش مانند شکار، پرورش اسب و شرکت در مسابقات اسبدوانی گذراند (آقاخان اول، 78؛ آقاخان سوم 23-24). بخش عمدهای از پیروان او ا در هند، خوجهها، اسماعیلیان نزازی، که غالباً از اقشار ثروتمند و بازرگان بودند، تشکیل میدادند (دایرهالمعارف اسلام، ذیل Khodja). این امر قدرت مالی و رونق دستگاه وی را افزونتر کرد. مهمترین رویداد وی بر خوجههای بمبئی تشکیل شد. گروهی از خوجههای بمبئی طی اقامة دعوایی به دادگاه بمبئی، امامت اقاخان را بر خود نپذیرفته، از پرداخت مالیات به او خودداری کرده بودند. جلسات این دادگاه در ذیحجة 1282ق/آوریل 1866م به ریاست سرجوزف آرنولد در بمبئی نشکیل شد.
آقاخان با ارائه مدارک فراوان در باب نسب خود و طرح مباحث الهیات اسماعیلی برای اثبات امامت خود تلاش کرد. رأی دادگاه در 3 رجب 1283ق/11 نوامبر 1866م به سود وی صادر شد (آقاخان سوم، 9, 179). مطالب مطروحه در داگاه و انبوه شواهد و مدارک گرد آمده، توجه بسیاری از دانشمندان و مورخان را به ادبیات، تاریخ و مباحث کلامی اسماعیلیان جلب کرد و انگیزة مطالعات وسیع در این زمینه شد. آقاخان، کمی قبل از مگ، از انگلستان تقاضای پناهندگی کرد و دولت بریتانیا پس از پذیرش درخواست وی به او لقب والاحضرت (بریتانیکا) بخشید. آقاخان اول در بمبئی درگذشت. پیکر او را پس از تشییع باشکوه، در باغ حسنآباد محلة مذکائون بمبئی در سردابهای که با تربت سیدالشهداء تبرک یافته بود، به خاک سپردند (بلاغی، 144؛ معصوم علیشاه، سفرنامة نایبالصدر شیرازی، 296؛ معلم حبیبآبادی، 3/669). از او 3 پسر و 3 دختر، حاصل 3بار ازدواج، بهجا ماندند. پسرانش علیشاه، اکبرشاه و جنگیشاه بودند که پس از مرگش علیشاه، پسر او را از سروجهان دختر فتحعلیشاه، به نام آقاخان دوم به امامت رسید (بلاغی، 143؛ پیرزاده، 134). آقاخان دارای ذوق ادبی نیز بود. او مجموعة یادداشتهای خود را دربارة وقایع زندگیش، بهویژه در روزگار اقامت در ایران، با نثری شیوا زیر عنوان عبرتافزا نگاشته است. این اثر در 1278ق/1861م در بمبئی چاپ و منتشر شد. در ایران یکبار به کوشش کوهی کرمانی و بار دیگر قسمتهایی از آن در کتاب آقاخان محلاتی تألیف محسن سباعی منتشر شده است (ساعی، 25). از شاعران معاصر وی، قاآنی او ا در قصیدهظای به مناسبت گمارده شدن به حکومت کرمان، ستایش کرده است (ص 56). میرزااحمد وقار نیز یک مثنوی در ستایش او سروده است (معصوم علیشاه، سفرنامة نایبالصدر شیرازی، 296).
2. آقاخان دوم (1246-1302ق/1830-1885م). علیشاه پسر آقاخان اول در 1298ق/1881م با عنوان آقاخان دوم جانشین او شد. علیشاه در محلات به دنیا آمد و در کراچی سکونت گزید (سیاح، 8). همسر وی بیبی شمسالملوک فرزند شمسالدوله دختر فتحعلیشاه بود (پیرزاده، 137؛ معصوم علیشاه، سفرنامة نایبالصدر شیرازی، 299). آقاخان دوم گرایشهای صوفیانه و توجه ویژه٭ای به شخصیتهای صوفی دوران خود داشت. او قبل از عزیمت به هند در کاظمین مجاور بود و به دلالت آقاصابر علی جرقویهای از ارشادِ رحمتعلیشاه بهرهمند گردید. دوران امامت آقاخان دوم کوتاه بود. در زمینة فعالیتهای سیاسی، عضویت وی در مجبس مقننة بمبئی در دوران حكومت سرجيمز فرگوسن (أقاخان سوم. 22) و نیز ریاست جمعیت اتحاد اسلامی درخور توجه است. او سیاست دوستی با انگلستان را پی گرفت و از طرف ملکة ویکتوریا ملقب به شوالیه گردید (آریانا، 354). جانشین ویکتوریا، ادوارد هفتم نیز از دوستان بسیار نزدیک اقاخان دوم محسوب میشد (آقاخان سوم، 72). در دوران او ثروت خانواده و سپردههای مالی آنان در بانکهای انگلیس افزایش چشمگیری یافت (پیرزاده، 133).
آقاخان دوم، پس از 4 سال امامت در 55 سالگی در شهر پونا درگذشت. پیکر او را بر طبق وصیتش در نجف، نزدیک مرقد مطهر حضرت علی(ع) به خاک سپردند (آقاخان سوم، 270).
3. آقاخان سوم (1294-1374ق/1877-1957م). سِرسلطانمحمدشاه، آقاخان سوم، در 2 شوال 1294ق/10 اکتبر 1877 در کراچی به دنیا آمد (آقاخان سوم، 8؛ بریتانیکا). او چند ماهی پس از مرگ پدر، در 1303ق/1886م به امامت اسماعیلیان رسید (آقاخان سوم، 21). وی تحصیلات خود را در زمینة معارف اسلامی، علوم اجتماعی و تاریخ اروپا انجام داد. فارسی، عربی و علوم اسلامی را نزد معلمان مسلمان و ایرانی آموخت (همو، 15-16). از جمله معلمان ایرانی او شمسالعلمای گرکانی نویسندة ابداعالبدایع بود (لغتنامة دهخدا، ذیل شمسالعلما). آقاخان سوم زبانهای اروپایی و تاریخ این کشورها را از مبلغان مسیحی فراگرفت. انان در شکلگیری اندیشههای او نقش مؤثر داشتند (آقاخان سوم، 30). نخستین تجارب سیاسی و اجتماعی آقاخان به عنوان پیشوای اسماعیلیان، با موفقیت هماه بود. در 1311ق/1893م برخوردی میان مسلمانان پیرو او با هندیان بر سر کشتن گاوی رخ داد که به مرگ 20 تن انجامید. او با شکیبایی و دوراندیشی از گسترش و ادامة بحران جلوگیری کرد. در 1315ق/1897م که گسترش وبا در هند بسیاری را از میان برد، آقاخان ضمن همکاری با پزشک انگلیسی را بهکار برند. خود او برای جلب اعتماد ایشان پیشقدم شد (همو، 37). در همین دوران سفرهای او به گوشه و کنار دنیا آغاز شد که تا 1318ق/1900م به درازا کشید و طی آن وی از برمه، مصر، برلین و استانبول دیدن کرد (همو، 66-67).
فعالیتهای وی در زمینة استقلال هند و نهضتهای اسلامی در شبهقاره، به اوایل سدة 14ق/اواخر سدة 19م بازمیگردد. آقاخان در جمادیالاول 1314ق/اکتبر 1896م طی دیداری از دانشگاه علیگره، با سِرسیداحمدخان و نواب محسنالملک دیدار کرد و موفق شد به رهبری حرکتهای اسلامی آن روز هند نزدیک شود (رضوی، 92)، سپس در 1315ق/1898م به عنوان امام اسماعیلیان، نمایندة مسلمانان غرب هند و نمایندة نواحی بمبئی و پونا، برای تبریک شصتمین سالگرد تاجگذاری ویکتوریا در سیملا با لرىالجين دیدار کرد (آقاخان سوم، 39). در 1319ق/1902م به دعوت لردکرزن ، فرمانروا هند، به عضویت مجلس قانونگذاری نایلالسلطنه درآمد که این امر نفوذ و اعتبار او را در میان مسلمانان هند، به رغم انتقاداتی که به انگلیسی مآبی او میشد (رضوی، 92)، افزایش داد. در این هنگام بر سر حقوق مسلمانان و سهم ایشان در حاکمیت سیاسی و فعالیتهای اجتماعی در هند، میان برخی از رهبران مسلمان و حزب کنگره شکاف افتاد. آقاخان با سِر فیروز شامهتا برای نزدیکسازی نظرات حزب کنگره با برخی از جناحهای اسلامی، تماس گرفت (آقاخان سوم، 75). اما این تماسها به توافق نینجامید و برخی از رهبران مسلمانان و از جمله آقاخان سوم برای تحقق نظرات خود، به پیریزی سازمان مستقل مسلمانان یعنی مسلملیگ پرداختند. در 1323ق/1906م، در دورة اصلاحات مینتو ـ مورلی ، آقاخان در رأس هیأت نمایندگی مسلمانان موفق شد که پس از یک سلسله گفتوگوها، کرسی مستقلی برای ایالات مسلماننشین هند مانند پنجاب و بنگال شرقی کسب کند. موقعیت او در این سفر و جلب موافقت مقامات انگلیسی موجب شد که وی در گردهمایی مسلمانان در داکا، در ذیقعدة 1324ق/دسامبر 1906م، به عنوان رهبر مسلم لیگ انتخاب شود. وی تا 1331ق/1912م در این مقام ماند (آقاخان سوم، 113-114). در این هنگام آقاخان به توصیة فرمانروای هند رهبری مسلملیگ را از علیگره به لکهنو منتقل کرد تا از اتحاد مسلمانان و هندوها در نبرد با انگلیس جلوگیری کند (رضوی، 92). او برای معطوف کردن توجه جامعة مسلمانان از مسائل سیاسی به پیشرفتهای فرهنگی، طرح گسترش کالج علیگره را در کنفرانس تعلیم و تربیت مسلمانان در ناگپور مورد توجه قرارداد (رضوی، 93). آقاخان سوم در نهضت خلافت هم از فعالان و سردمداران بو. او به عنوان نمایندة مسلمانان و همة مردم هند به ریاست هیأتی مرکب از چتانی ، حسنامام و دکترانصاری به لندن رفت تا در باب این موضوع با انگلیسیها گفتوگو کند. به هر حال این مأموریت همزمان با معاهدة سور و تجزیة امپراتوری عثمانی صورت گرفت و نتایج لازم را بهبار نیاورد (آقاخان سوم، 155). اوج فعالیتهای آقاخان در عرصة سیاسی هند، شرکت وی در کنفرانس میزگرد در لندن بود که پس از انتشار گزارش کمیسیون سیمون به ابتکار لرد ایروین برای مطرح کردن وضعیت دومینیون در هند، در پاییز 1348ق/1930م تشکیل شد. آقاخان با محمدعلی جناح، بیگم شاهنوازخان، سِرمحمد شافعی، سِر ظفراللهخان که بعدها وزیر خارجة پاکستان شد و مولانا محمدعلی عضو هیأت نمایندگی مسلمانان همراه بود (آقاخان سوم، 213-215). با روی کار آمدن نسل تازة رهبران حزب کنگره که شاخصترین چهرههای آن گاندی و نهرو بودند، جدایی آقاخان از روند فعالیتهای استقلالخواهانة هند فزونی گرفت و انتخاب جناح به جای او به رهبری مسلملیگ در 1350ق/1932م، موجب تشدید این جدایی گردید. به اعتراف خود وی، ارتباط و علاقة او به مسائل هند در این سالها رو به کاستی نهاد (آقاخان سوم، 235)، اما فعالیتهای او در پهنة سیاست جهانی، که از مدتها پیش آغاز شده بود، با شرکت وی در کارهای جامعة ملل به اوج خود رسید. آقاخان در دوران جنگ جهانی اول، به جانبداری مطلق از دولت انگلیس پرداخت و طی پیامی از پیروان خود در سراسر جهان خواست تا همة امکانات خود را در اختیار دولت انگلستان قرار دهند (آقاخان سوم، 131). در 1350ق/1932م نمایندة هند در کنفرانس خلعسلاح ، و از 1352 تا 1355ق/1934 تا 1937م رئیس هیأت نمایندگی هند در جامعة ملل بود و در 1355ق/1937م به ریاست جامعة ملل منصوب گردید (آقاخان سوم، 268، 261، 244، 238) و تا پایان عمر در آن شهر و سواحل جنوب فرانسه بهسر برد.
آقاخان سوم به دلایل بسیار، ازجمله علایق خانوادگی و قومی، در روزگار قاجار و پهلوی با دربار ایران روابط نزدیک داشت، اما شگفت اینکه وی به رغم دوستی با دولت انگلستان، از مخالفان قرارداد 1337ق/1919م ایران و انگلیستان بود (رحیمزادة صفوی، 129). وی در طول جنگ دوم با رضاشاه مکاتبه داشت و در 1360ق/1941م برای جلوگیری از سقوط او، کمی قبل از اشغال ایران توسط متفقین، طی تلگرامی از سویس وی را تشویق به مداخله در جنگ به سود متفقین کرد (آقاخان سوم، 275-279). در روزگار پادشاهی محمدرضا پهلوی، در 1368ق/1949م، از دولت ایران درخواست تابعیت کرد. دربار ایران درخواست وی را پذیرفت و به وی لقب حضرت والا بخشید (بامداد، 2/291). آقاخان در نامة خود به استوکس، دربارة ملی شدن نفت و مناقشات ایران و انگلیس، به روش آشتیجویانة خود انگلستان را تشویق کرد که شرایط قرارداد خود را با ایران بهبود بخشد (عامری، 513-516).
آقاخان سوم از ثروتی سرشار و شهرتی فراوان برخوردار بود. او صاحب کاخهای مجلل در پونا، بمبئی، ژنو، جنوب فرانسه و شرق آفریقا بود. علاوه بر پرورش اسب، که حرفة موروثی آقاخانهاست، به برخی رشتههای ورزشی علاقه داشت (آقاخان سوم، 309, 31, 189, 192, 308). مهمترین ویژگی شخصیت آقاخان سوم شناخت دقیق او از جهان معاصر بود. او بخش وسیعی از ثروت خود و زکات و نذورات پیروانش را در مؤسسات اقتصادی پرسود و تعاونیهای زراعی که متناسب با اقشار بازرگان و خردهمالک است، به کار انداخت (آقاخان سوم، 287, 288). همزمان با آن به یک رشته از فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی از آن جمله تأسیس مدارس، دانشگاهها و باشگاههای ورزشی و مؤسسات تحقیقاتی دست زد (آقاخان سوم، 72, 79, 286, 288). یکی از مهمترین آنها، موسسة تحقیقاتی «انجمن اسماعیلیان» است که در 1365ق/1946م بنیاد نهاده شده و تاکنون بسیاری از متون اسماعیلی را منتشر کرده است (برتلس، 14). آقاخان سوم همچنین به امر سازماندهی و استقرار نهادهای حقوقی و اداری خاص جماعتهای اسماعیلی در اکثر نقاط اسماعیلینشین جهان پرداخت (آقاخان سوم، 185, 186).
از آقاخان سوم آثار مکتوبی به جای مانده است، از آن میان: 1. «هند در حال تحوّل» ، که آن را در 1336ق/1918م نوشته است. این کتاب بیانکنندة نظرات او دربارة آیندة هند و مسائل آسیای جنوبشرقی است (آقاخان سوم، 144)؛ 2. «خاطرات» ، که آن را در 1373ق/1954م نوشته است؛ 3. مقالاتی در روزنامة تایمز لندن که در برگیرندة نظرات او در باب مسائل مختلف جهانی از آن جمله مشکل هندی نژادان شرق افریقا در کنیا، اوگاندا و تانگانیکاست (آقاخان سوم، 153, 163). او صاحب القاب و عناوین بسیار از جانب شاهان و زمامداران بود که از آن جمله است: «ستارة درخشان زنگبار»، «شمس همایون» (از ایران) و ستارة ترکیه (بستانی). دربار انگلیستان در 1315ق/1898م او را شوالیه (آمریکانا)، در 1329ق/1911م فرمانده بزرگ و در 1334ق/1916م شاهزادة ... نامید (آقاخان سوم، 120؛ آمریکانا). امپراتور آلمان به او لقب فرمانده پروسی ... داد.
آقاخان 4 بار ازدواج کرد: نخستین بار در 1312ق/1895م با شاهزاده بیگم دختر جنگیشاه، عمویش، که در 1324ق/1907م به جدایی انجامید. بار دوم با ترزا مالیانو در 1325ق/1908م در قاهره، که این زن مادر علیشاه نخستین فرزند آقاخان سوم بود. ترزا مایانو در 1344ق/1926م در 37 سالگی درگذشت. سومین ازدواج وی با آندره کارون ، مادر صدرالدین، دومین فرزند وی بود که در 1362ق/1943م به جدایی انجامید. وی در 1363ق/1944م با ایوتلابروس ازدواج کرد که با نام بیگمام حبیبه تا پایان عمر همسر وی بود.
آقاخان در 13 ذیحجة 1376ق/11 ژوئیه 1957م در 80 سالگی در ورسوا درگذشت (بامداد، 2/290؛ فرشاور، 206). طبق وصیتنامة وی، پس از او نوهاش، کریمآقاخان، فرزند علی پسر ارشدش (1354ق/1936م) به عنوان آقاخان چهارم به امامت اسماعیلیان رسید (فریشاور، 207).
مآخذ: آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 1361ش؛ آریانا، آقابزرگ، الذریعه، 2/212؛ آقاخان اول (محمدحسن حسینی)، عبرت افزا، بمبئی، 1278ق، جمـ ؛ آمریکانا؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، مرآتالبلدان، به کوشش پرتونوری علا و محمدعلی سپانلو، تهران، اسفار، 1364ش، صص 653-655، 661-663، 673؛ بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، زوار، 1347-1353ش؛ برتلس، ادوارد یوگنیویچ، ناصرخسرو و اسماعیلیان، ترجمة یحیی آرینپور، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش؛ بریتانیکا؛ بستانی، (فؤاد افرام)؛ بلاغی، عبدالحجت، تاریخ نایین، تهران. 1369ق؛ پیرزاده، محمدعلی، سفرنامه، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، بابک، 1360ش، 1/131-136؛ پیرنیا، مشیرالدّوله حسن و عباس اقبال، تاریخ ایران، تهران، خیام، 1362ش، صص 389، 813-814؛ خانملک ساسانی، احمد. سیاستگران دورة قاجار، تهران، بابک، 1338ش؛ خورموجی، محمدجعفر، حقایقالاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، نشرنی، 1363ش، صص 25، 76، 77؛ رازی، عبدالله، تاریخ کامل ایران، تهران، اقبال، 1341ش، 2/501-502؛ دایرهالمعارف اسلام؛ رحیمزاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، به کوشش بهمن دهقان، صص 129-131؛ ساعی. محسن، آقاخان محلاتی و فرقة اسماعیلیه، تهران، 1329ش، جمـ ؛ سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمة محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران دنیای کتاب، 1363ش، 2/486؛ سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه،1344ش، 2/334-335، 361؛ سعادت نوری، حسین، زندگی حاجیمیرزاآقاسی، تهران، وحید، صص 51-54؛ سیاح، حمید و حمید گلکار، خاطرات حاجسیاح، تهران، امیرکبیر، 1356ش، ص 551؛ سیف آزاد، عبدالرحمان، تاریخچة فرقة اسماعیلیه، جمـ؛ شروانی، حاجزینالعابدین، حقائقالسّیاحه، دانشگاه تهران، 1969م؛ شمیم، علیاصغر، ایران در دورة سلطنت قاجار، تهران، ابنسینا، 1342ش، صص 107-109؛ عامری، ع م، «دو نامة تاریخی»، راهنمای کتاب، س 4، شمـ 5، 6، (مرداد، شهریور، 1340ش)، صص 511-516؛ عضدالدوله، سلطان احمدمیرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابک، 1355ش، صص 21، 22، 195-197، 127؛ فرصت شیرازی، محمدنصیر، آثار عجم، بمبئی، 1354ق، صص 450-451؛ فریدالملک، محمدعلیخان، خاطرات، به کوشش مسعودفرید (قراگوزلو)، تهران، زوار، 1356ش، ص 186؛ قاآنی، حبیبالله، کلیات دیوان، تهران، علمی؛ لغتنامة دهخدا؛ لویس، برنارد، فداییان اسماعیلی، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش، صص 23-28؛ محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، اقبال، 1362ش، 2/515-517؛ معصوم علیشاه، محمد، سفرنامة نایلالصدر شیرازی تهران، بابک، 1362ش، صص 292-300؛ همو، طرایقالحقایق، به کوشش محمدجعفر محجوب. تهران، سنایی، 1339ش، 3/393، 434؛ معلم حبیبآبادی، مکارمالآثار، اصفهان، 1351ش، 3/662-670؛ وزیری کرمانی، احمدعلیخان، تاریخ کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، جیبی، 1340ش، صص 384-396؛ هدایت، رضاقلیخان، روضهالصفای ناصری، قم، مرکزی ـ پیروز ـ خیام، 1339؛ نیز:
Āgā Khān, The Memoires, London, Cassel, 1954, Passim; Algar, Hamid, "The Revolt of Āghā Khān Mahallati and the Transference of the Īsma' īlī Imamate to India", studia Islamica, California, 1969, 29, PP. 55-81; Frischaur, Willi, The Āgā Khāns, London, Bodly Head, 1970, PP. 50-56, 426; Rizvi, S.A.A., "The breakdown of Traditional Society", The Cambridge History of Islam, Vol 2A, PP., 90-94.
بخش تاریخ
آقاخان در حال حاضر
کریم آقاخان یا آقا خان چهارم، (زاده ۱۳ دسامبر ۱۹۳۶) امام فعلی شیعیان اسماعیلی (شعبه نزاریه) است که پیروان این فرقه بالغ بر ۱۵ میلیون نفر هستند یعنی حدود ۱۰٪ درصد از مجموع شیعیان جهان را تشکیل میدهند. آقاخان چهل و نهمین امام شیعیان اسماعیلیه میباشد، که از فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا (دختر محمد پیامبر اسلام) محسوب میشود. به اعتقاد نزاریه وی پس از پدربزرگش آقاخان سوم، در سن ۲۰ سالگی و در ۱۱ ژوئیه ۱۹۵۷ به امامت رسیده است. وی دانشآموخته دانشگاه هاروارد در رشته تاریخ اسلام میباشد .آقاخان از ثروتمندترین سرمایه داران مسلمان است. وی مالک دو جت شخصی، صدها اسب مسابقهای، تعدادی مزرعه اصلاح نژاد، یک باشگاه اختصاصی قایقرانی بادبانی در جزیره ساردنی و یک ملک مجلل در نزدیکی پاریس است.[نیازمند منبع] او سرمایه زیادی را در نقاط فقیر و دورافتاده دنیا خرج کردهاست که از تجارت کالاهای اساسی چون تور ماهیگیری، کبریت و کیسه پلاستیک گرفته تا پروژههای بزرگی همچون احداث یک سیستم نیروگاه برقآبی ۷۵۰ میلیون دلاری با همکاری چند شرکت نیروگاهی در اوگاندا را در بر میگیرد.[۲]
آقاخان همچنین تلاش دارد تا چهرهای عقلانی و صلحآمیز از اسلام را به معرض دید جهانیان بگذارد و از منابع مالی و سرمایههای خود، برای ترویج توسعهٔ پایدار در کشورهای در حال توسعه و مردمان فقیر آنها بهره میجوید. بخشی از ثروت شخصی آقاخان که به گفته مشاوران او در سال ۲۰۰۷ بیش از یک هزار میلیون دلار است از عشریههایی تأمین شدهاست که ۱۵ میلیون پیرو فرقه اسماعیلیه در سراسر دنیا به او میپردازند. وی در مورد مبلغ این عشریهها سکوت اختیار کرده اما احتمالاً در هر سال به صدها میلیون دلار میرسد. وی از سال ۱۹۵۷ میلادی (۱۳۳۵ شمسی) به جانشینی پدربزرگش تعیین شد و به عنوان امام وقت مسلمانان شیعه اسماعیلی اختیار تام مدیریت منابع مالی امامت (شامل نذورات و وجوهات دینی) را نیز به عهده گرفت. از آن زمان تاکنون وی این سرمایهها را در حدود ۹۰ بنگاه تجاری سرمایهگذاری کردهاست که در مجموع ۳۶ هزار کارمند در آنها مشغول هستند. صندوق توسعه اقتصادی آقاخان، بزرگترین و تنها نهاد درآمدزای شبکه توسعه آقاخان است که شامل هتلهای زنجیرهای سرنا، گروه رسانهای نیشن در آفریقای شرقی، چند شرکت مخابراتی و یک خط هواپیمایی از جمله آنهاست اما بیشتر آنها بنگاههای تجاری کوچک و متوسط در آسیای میانه و آفریقای جنوب صحرا هستند.[۲]
آقاخان در جوانی در رشته اسکی مسابقه میداد و در المپیک زمستانی ۱۹۶۴ در اینسبروک اتریش به نمایندگی از ایران در سه رشته اسکی سرعت، مارپیچ و مارپیچ بزرگ شرکت کرد. او یکی از تنها چهار ورزشکار ایران در این المپیک بود[۳] و در اسکی سرعت پنجاهونهم، در اسکی مارپیچ در دور اول شصت و هفتم و دور دوم سیم و در اسکی مارپیچ بزرگ پنجاهوسوم شد.[۴] . کریم آقاخان مؤسس مؤسسه مطالعات اسماعیلی، مرکز جهانی کثرت گرایی، دانشگاه آسیای میانه، دانشگاه آقاخان میباشند.وی بنیانگذار و رییس «شبکه توسعه آقاخان» یا "AKDN" است. فعالیت شبکهٔ او در کشورهای در حال توسعه میباشد و تاکنون از کشورهای آلمان و کانادا عناوین افتخاری دریافت کردهاست.[۵][۶][۷][۸] رییس جمهور پرتغال در طی مراسم اعطای اولین جایزهٔ موسیقی آقاخان در لیسبون، در روز ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، اعلام کرد که دولت پرتغال به او شهروندی پرتغال را اعطا کرده است. از سال گذشته، پس از امضای توافقنامهای میان دولت پرتغال و امامت اسماعیلی، مسند امامت اسماعیلی با عنوان «دیوان امامت اسماعیلی» پایگاهی دایمی در لیبسون پرتغال دارد. تنها قرارداد مشابهی که، دولت پرتغال، یک دولت سکولار غربی با نهادی دینی دارد، قراردادی است که این دولت با کلیسای کاتولیک رم دارد