سرگرد ابوالقاسم الهامی متخلص به لاهوتی یا لاهوتی خان (۱۲۶۴ کرمانشاه - ۲۵ اسفند ۱۳۳۵ مسکو) شاعر، روزنامهنگار، نظامی و فعال سیاسی انقلابی در دوران انقلاب مشروطه بود. لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ میلادی بود؛ و در دوران رضاشاه تحت تعقیب قرار گرفت و غیاباً محکوم به اعدام شده ولی موفق به فرار به شوروی شد. لاهوتی دوران کودکی و جوانی خود را غالباً در ایران سپری کرد و در زمان انقلاب مشروطه (۱۹۰۵ تا ۱۹۱۱) و بعد از آن از پیشاهنگان شورشها و مبارزات کارگری علیه استبداد بود. او در سال ۱۹۲۱ میلادی رهبری شورشی در تبریز را که به نام «شورش لاهوتی خان» مشهور است، به عهده داشت.نام خانوادگی اصلی وی، «الهامی»، از نامههایی که به برادرش مینوشت آشکار شد. وی افزون بر فارسی به زبانهای فرانسوی، کردی، روسی، ترکی و انگلیسی مسلط بود و مدتی در ترکیه به چاپ نشریات ترکی و فرانسوی پرداخت
لاهوتی در سال ۱۳۰۵ هجری قمری، برابر با ۱۲۶۴ خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد. وی نام مستعار ابوالقاسم لاهوتی برای خود برگزید و اشعار نخستین وی در روزنامه حبلالمتین به چاپ رساند. از نخستین کسانی است که قالبهای شعری را درنوردید و به زبانی ساده و روان شعر گفت. از وی مجموعهای شامل قطعه٫ غزل و مقداری تصنیف بر جای ماندهاست. او در کرمانشاه روزنامه بیستون را منتشر میکرد. وی همچنین در سال ۱۲۹۶ (۱۹۱۷ میلادی) حزب فرقه کارگر را در شهر کرمانشاه بنیانگذاری کرد.[۲]
اوایل بهمن ۱۳۰۰، هزار و پانصد ژاندارم به فرماندهی سرهنگ سوئدی لوندبرگ همراه با ۱۰۰۰ چریک محلی به سرکردگی امیر ارشد حاجی علیلو، برای سرکوبی اسماعیل سمیتقو، رئیس ایل شکاک، به سوی سلماس رفتند اما در نبردی که پنجم بهمن ۱۳۰۰ روی داد، نیروهای ژاندارمری شکست سختی خورده و به بندر شرفخانه عقب نشستند. امیر ارشد حاجی علیلو هم در این نبرد کشته شد. ناکامی و شکست در جنگ و ناخرسندی افسران ژاندارمری از طرح رضاخان برای ادغام ژاندارمری و نیروهای قزاق، به منظور یکپارچه کردن نیروهای مسلح ایران، سبب شد تا شماری از افسران ژاندارم، به رهبری یاور (سرگرد) ابوالقاسم لاهوتی، در شرفخانه به فکر کودتا بیفتند. کودتای این افسران، با بازداشت سرگرد محمود پولادین، جانشین سرهنگ لوندبرگ، و دستگیری ساعد الملک الهامی، حاکم شرفخانه، از روز هفتم بهمن ۱۳۰۰ عملاً آغاز شد. عصر همان روز گروهی از سواران ژاندارم راهی صوفیان شده و در طول راه خطوط تلفن، تلگراف و راهآهن را قطع کردند. مهدیقلی هدایت، والی (استاندار) آذربایجان، که روز فردای شورش از وقایع شرفخانه آگاه شده بود، در تدارک دفاع از تبریز برآمد اما نیروی ژاندارم در جنگ بر مدافعان شهر پیروز شد و پس از توقیف والی، کنترل اکثر نقاط شهر را به دست گرفت. وقتی خبر شورش لاهوتی به تهران رسید، رضا خان وزیر جنگ، به سرهنگ حبیبالله شیبانی فرمانده ژاندارمری اردبیل دستور داد به تبریز برود و شورشیان را سرکوب کند. در زد و خورد کوچکی که بین نیروی اعزامی از اردبیل و شورشیان در حومه تبریز روی داد، سروان تورج میرزا، رئیس ستاد جنگ کودتاچیان کشته شد. روز ۱۹ بهمن ۱۳۰۰ نیروهای ژاندارمری اردبیل بر تبریز مسلط شدند و ابوالقاسم لاهوتی، همراه با چند تن دیگر از همدستانش، روز ۲۲ بهمن ۱۳۰۰ به شوروی گریختند. زمستان ۱۹۲۲ پس از اینکه شورش لاهوتی در تبریز شکست خورد وی به همراه چند نفر به شوروی پناهنده شدند و ۱ سال در باکو و نخجوان سپری کردند و در ۱۹۲۳ به مسکو رفتند. همسر وی ستسیلیا که وی او را سلسله بانو میخواند متولد کییف اکراین بود و چهار فرزند به نام لیلا، گیو، دلیر و عطیه داشتند.[۱]
ابوالقاسم لاهوتی مدتی را در قفقاز و مسکو به سر برد و در سال ۱۹۲۵ به تاجیکستان سفر کرد و از پایه گذاران ادبیات نوین در این جمهوری سابق شوروی تبدیل شد. ابولقاسم لاهوتی سالهای زیادی در تاجیکستان زیست و سال ۱۹۴۶ دیوان اشعارش را چاپ کرد. بعد از مدتی تاجیکستان را ترک کرد و در مسکو مقیم شد و ۱۰ سال بعد در مسکو درگذشت.[۳]
وی مدتی سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را برعهده داشت. در تاجیکستان تئاتر و اپرا را پایهگذاری کرد. وی همچنین معاون ماکسیم گورگی در هییت رئیسه کانون نویسندگان شوروی بود.
لاهوتی برای مردم تاجیکستان اهمیت و احترام ملی بالایی دارد و خانه وی در یکی از محلههای خوب شهر دوشنبه که در جنگ جهانی دوم از بمباران در امان بوده به آثارخانه یا موزه لاهوتی تبدیل شده و بر ورودی آن نوشتهاست «یکنفس در زندگانی فارغ از کوشش نبودم». جایزه سالانه اتحادیه خبرنگاران تاجیکستان نیز به نام لاهوتی نامگذاری شدهاست.[۱] وی دربارهٔ تاجیکستان میگوید:[۱]
چون شنیدم کشوری با نام تاجیکستان شوروی هست که در آنجا آثار فردوسی و سعدی را خلق همچون در ایران من میخوانند و پاس میدارند و من از پرته (پارتی یا همان حزب کمونیست در زبان روسی) خواهش کردم که مرا به آنجا بفرستند.لاهوتیوی مدت ۳۶ سال خارج از ایران زندگی کرد[۴] و هرگز به ایران بازنگشت و عاقبت در فروردین ماه سال ۱۳۳۶ خورشیدی در مسکو درگذشت. وی در گورستان نووودویچی مدفون گشتهاست. به گفته پژوهشگران، او وصیت کرده بود که اگر در ایران انقلاب سوسیالیستی پیروز نشود، جسدش به تاجیکستان منتقل شود، ولی چنین نشد.[۳]
آثارمجسمه لاهوتی در کنار میرزا تورسونزاده بر روی ساختمان اتحادیه نویسندگان تاجیکستاناو اولین شعرش را در سال ۱۸۹۹ سرود و با سه دیوان اشعار از شعرا و شخصیتهای بزرگ تاجیکستان است و مجسمه وی در کنار میرزا تورسونزاده بر روی ساختمان اتحادیه نویسندگان تاجیکستان قرار دارد.[۱]
سرود جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان (سرود ملی تاجیکستان) در سال ۱۹۴۶ توسط ابوالقاسم لاهوتی سروده شد.
کاوه آهنگر (۱۹۴۷)
قصیده کرملین (۱۹۲۳)
تاج و بیرق (۱۹۳۵)
مجموعه اشعار (۶۳–۱۹۶۰)
دیوان لاهوتی، نشریات دولتی «ادبیات بدیعی»، ۱۹۳۹ در مسکو که در موزه لاهوتی نگهداری میشود. «انعکاس دورههای مختلفی است از شروع بمارزه برای مشروطیت ایران (۱۹۰۸) تا شرکت در ساختمان سوسیالیزم در سسسر.» (CCCP سریلیک یا SSSR انگلیسی)[۱]
ترجمهٔ شاهنامه فردوسی به زبان روسی (Шахнаме) که با همکاری همسرش سلسله بانو انجام شد. در خانه وی با نستعلیق درشت خطاطی شدهاست:[۱]
رفیقان اگر چه نه من طوسیام ابوالقاسم اولاد فردوسیام
یار مستچاهی
ترانه یار مستچاهی یا کمرباریک یا یار تاجیک مربوط به ۶۰ تا ۹۰ سال پیش در ۱۹۲۵ میلادی از سرودههای لاهوتی میباشد[۱][۵] که توسط خوانندگان متعددی از جمله فرامرز آصف، ظاهر هویدا،امیر سرایی و نسیم هاشمی اجرا شد و بسیاری از مردم به باور اشتباه سراینده این ترانه را ظاهر هویدا میپندارند. ظاهر هویدا پس از قسمت((شام تاریک من )) که به معنی شب تاریک من است و در تضادش باید صبح باشد )) به جای اینکه بگوید((صبح و صفا کن)) اشتباها می گوید((صلح و صفا کن)) و این اشتباه را رایج کرد. در ساختمان رادیو و تلویزیون ملی تاجیکستان در شهر دوشنبه اولین نسخه اجرا شده این ترانه با مدت ۲ دقیقه و ۱۵ ثانیه با خوانندگی تحفه فاضلُوا و انور ملا قندُف و رهبری ارکستر سرکیسُف از گروه سازهای ملی تاجیکستان موجود است.[۱]
عبدالخالق نبوی، پژوهشگر ادبیات «انستیتوت زبان، ادبیات، شرقشناسی و میراث خطی بنام رودکی» میگوید که از سلسلهبانو همسر وی روایت است که زمانی که لاهوتی در قطار با خانمی به نام «گل مومنوا» که یک دختر مستچاهی بوده آشنا میشود از او میشنود که در زادگاه وی، مستچاه، وقتی پسر و دختر عاشق میشوند، در زمان ملاقات برای یکدیگر شعر میگویند و این برای لاهوتی الهامبخش این شعر میشود. از اشتباهات رایج عموم مردم دربارهٔ این شعر دو اصطلاح «صلح و صفا کن» و «دو تا زلف پریشان» هستند که در واقع در شعر اصلی «صبح و صفا کن» و «تو تا زلف پریشان» بودهاند.[۱]
مستچاه، در رشتهکوه زرافشان تاجیکستان واقع است و دلشاد رحیمُف مردمشناس انستیتوت شرقشناسی تاجیکستان میگوید این منطقه مردمی سُغدی تبار دارد که در دوران باستانی تاجیکستان از سمرقند و بخارا به سمت کوهستان مهاجرت کردند. این منطقه به مناظر زیبا و مردم زیبارو به ویژه گل دختران مستچاه با لباسهای محلی مشهور است.[۱]
یار مستچاهیام، بت تاجیک من
کمر باریک من، بیا نزدیک من، شام تاریک من
«صبح و صفا» کن جفا دیگر بس است
آخر وفا کن یار مستچاهی
«تو تا» زلف پریشان شانه کردی، مرا یکبارگی دیوانه کردی
اگر جادو نه ای پنهان ز مردم، در دل تنگ من، چون خانه کردی
یار مستچاهی
سرود ملی تاجیکستان
در خانه وی موزه لاهوتی به ترتیب زیر خطاطی شده:[۱]
چو دست روس مدد نمود
برادری خلق سوت (سویت) استوار شد
ستاره حیات ما شراره شد
گذشتههای پرافتخار ما
بجلوه آمدند و در دیار ما، دیار ما
مستقل دولت تاجیکان برقرار شد
...
برسم ما، زنسل ما
کسی نمیدهد امان بخصم بیحیا
زخاندان سوتی نمیشود جدا
یگانگی را بخود سپر کنیم
بدشمنان همیشه ما ظفر کنیم، ظفر کنیم
زنده باد ملک ما، نسل ما، اتحاد ما!
مقالات
از ابوالقاسم لاهوتی مقالاتی نیز به جا ماندهاست که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کردستان و کردها، در روزنامۀ خاور نو، چاپ تبریز، شمارۀ ۴، ۱۹۳۴.[۶]
شعر
لاهوتی اصطلاحات و واژگانی را که تا پیش از آن راهی در شعر فارسی نداشت به زبان شعر وارد کرد. در شعر وی واژگانی از قبیل سوسیالیزم، فاشیسم، کالخوز، کامسومول، فابریک، کالکتیو، آیروپلان و … به وفور به چشم میخورد[۷] و افزون بر واژگان میتوان استعارهها و تشبیههای بیسابقهای را نیز مشاهده نمود. در مجموع زبان شعر وی ساده و عامه فهم و نزدیک به زبان گفتار است، اما در غزل زبانی نزدیک به زبان رایج در ادبیات کلاسیک فارسی را به کار گرفتهاست.[۸]
لاهوتی برای بیان اندیشههای نو در وزن عروضی نیز دست به نوآوری میزند. در اشعار وی به سبب آشنایی وی با ادبیات اروپا گاه به اقتضای گفتگوهای بلند، مصراعها کوتاه و قافیهها جابهجا شدهاست.[۸]
به سبب همین نوآوریها از لاهوتی به عنوان پیشگام شعر نوی فارسی یاد میشود و با توجه به تقدم زمانی وی بر نیما یوشیج، تجربههای نوآورانهٔ وی در شعر را نیز بر نیما مقدم شمردهاند.[۸]
لاهوتی خود را متأثر از میرزا علی اکبر طاهرزادهٔ صابر، شاعر ترک قفقازی میدانست. مضمون اصلی اشعار وی حمایت از رنجبران و مظلومان و دعوت آنان به تلاش و حرکت و حق طلبی است.[۷]
نمونهای از اشعار
ترجمه
سرود انترناسیونال که به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست اولین بار توسط لاهوتی به فارسی ترجمه شد.
برخیز، ای داغ لعنتخورده، دنیای فقر و بندگی!
جوشیده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی.
باید از ریشه براندازیم کهنه جهان جور و بند،
آنگه نوین جهانی سازیم، هیچبودگان هر چیز گردند.
روز قطعی جدال است، آخرین رزم ما.
انترناسیونال است نجات انسانها.[۹]
فعالیت روزنامهنگاری
ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۳۲۵ هجری قمری(۱۹۰۷ میلادی و ۱۲۸۶ هجری خورشیدی) روزنامهٔ بیستون را منتشر کرد. این روزنامه نخستین روزنامه رسمی در کرمانشاه بهشمار میآید.[۱۰] در سفر دوم خود به استانبول، پس از شکست مؤتلفین، مجلهٔ پارس را که دوزبانه فارسی-فرانسوی بود منتشر کرد. لاهوتی خود سردبیری بخش فارسی را بر عهده داشت.[۱۱]
لاهوتی همچنین با روزنامههای دیگری مانند خاور نو چاپ تبریز همکاری داشتهاست.[۶]
یادبودنمایی از «تئاتر دولتی آکادمی دراماتیکی تاجیکستان» در دوشنبه که به نام ابوالقاسم لاهوتی نامگذاری شدهاست.تئاتر دولتی آکادمی دراماتیکی تاجیکستان در خیابان رودکی شهر دوشنبه پایتخت این کشور برای بزرگداشت ابوالقاسم لاهوتی، به نام وی تئاتر لاهوتی نامگذاری شدهاست. این تئاتر نخستین تئاتر دولتی آکادمی درام تاجیک بوده، که در تاریخ ۷ نوامبر سال ۱۹۲۹ تأسیس شدهاست.[۱۲]
همچنین کتابخانۀ مرکزی شهر دوشنبه نیز در بزرگداشت وی با نام «کتابخانۀ مرکزی ابوالقاسم لاهوتی» نامگذاری شدهاست.[۱۳][۱۴]
همچنین دو مجسمه از ابوالقاسم لاهوتی در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان نصب شدهاست که یکی از آنها در کنار تئاتر لاهوتی در خیابان رودکی، و دیگری بر روی دیوار ساختمان اتحادیه نویسندگان تاجیکستان در دوشنبه قرار دارد