دنکیشوتهای ایرانی یک رمان تاریخی به قلم بیژن عبدالکریمی است که به تاریخ ایران در قرن نوزدهم و نحوهٔ مواجههٔ ایرانیان با مدرنیته میپردازد. این کتاب مدتها در انتظار مجوز وزارت ارشاد بود و چند ماه پس از انتشار توقیف شد.
این رمان تاریخی در صدد به تصویر کشیدن بخشی از تاریخ کشورمان در قرن نوزدهم است، یعنی قرنی که جهان دست به گریبان تحولات ژرفی بود که سرنوشت کنونی ما را رقم زده است. این رمان می کوشد نحوه ی مواجهه ی ما ایرانیان را با مسائل جهانی حاصل از ظهور مدرنیته مورد تامل، بررسی و بازبینی مجدد قرار دهد. تصور نگارنده بر این است که این اثر می تواند خوانندگان گوناگون را از وجهه نظرهایی بسیار گوناگون تر و متفاوت به تامل و تفکر وا دارد.
این اثر 732 صفحهای (اثری که بیش از یک دهه اجازهی انتشار نداشته است)، ماجرای نهضت هزارهای بابیه و پیروان او را بهتفصیل بازمیگوید.
عبدالکریمی بهعنوان یکی از اهالی فلسفه رمانی تاریخی نوشته است. او این بار به جای طرح آرای فلسفی و نظری خویش، رمان نوشته است. عبدالکریمی خود را به نوع خاصی از بیان و صورتبندی افکار و شیوهی عرضهی اندیشه محدود نکرده است و لذا الگوی کنش روشنفکرانهای را که بسیار ارزشمند است، پیش میکشد و عرضه میدارد. همت او برای مطالعهی تاریخ جنبش بابیه و بازگویی و بازخوانی آن کمنظیر است.
علاوه بر نفس اهمیت چنین اقدامی توسط یکی از متفکران شایستهی معاصر، خود اثر نیز ویژگیهای قابل اعتنایی دارد که هر یک از آنها میتواند تحسین مخاطب را برانگیزاند:
الف) نثری که عبدالکریمی برای این رمان برگزیده با موضوع تاریخی مورد بحث تناسب دارد. زبان و شیوهی بیان، بهنحوی از نثر رایج و متعارف امروزی فاصله دارد و این به خودی خود به خواننده القا میکند که ماجرای رمان به قرون گذشته تعلق دارد.
ب) نثر عبدالکریمی در طول 732 صفحه، یکدست است و فراز و فرود ندارد و پارهپاره و گسیخته و چندزبانه نیست. این ویژگی رمان عبدالکریمی بهراستی تحسینبرانگیز است. تنها در معدودی موارد برخی از خطاها در انتخاب واژگان رخ داده است که بسیار محدود است و در اثری با این حجم میتواند سهوالقلم تلقی شود. پارهای خطاهای ویرایشی و تایپی نیز در اثر راه یافته است که میتواند بهآسانی در چاپهای بعدی اصلاح شود.
ج) ویژگی بسیار تحسینبرانگیز دیگر در کار عبدالکریمی این است که او از یکسو میکوشد تاریخ بابیه و بهائیت را از درون و بر مبنای متون خود آنان روایتگری کند و از عقاید قالبی رایج و انواع تهمتهای متعارف در مورد بابیه دوری گزیند و نگرشی از درون را در صفحهصفحهی کتاب منعکس سازد و از سوی دیگر با أخذ شیوهها و فنون بیانی خاصی، فاصلهی خود را از روایت خود بابیان و بهائیان حفظ کند و حتا بهنحو ملیح و ملایمی نوعی از استهزا را در سراسر کتاب و در خطوط این کتاب پرحجم ، همانگونه که عنوان کتاب نیز نشان میدهد، نسبت به جنبش بابیه بیان نماید. جمع این دو ویژگی در یک اثر، رمان او را بسیار خواندنی و جذاب کرده است. عبدالکریمی گاه چنان از فداکاری و عشقورزی مؤمنانهی بابیها و بهائیان سخن میگوید که مخاطب را به تحسین شجاعت و خلوص آنان وامیدارد و از سوی دیگر، بیآنکه صراحتاً بر زبان بیاورد، ما را معطوف به حماقت و سفاهتی بنیادین در این نهضت میکند. تنها جایی که او این حماقت و سفاهت را خیلی صریح بیان کرده است، در انتخاب عنوان کتاب است؛ آنهم شاید به این خاطر که او نگران بدفهمی مخاطب بوده است. توضیحات دیگر او در این مورد برای خوانندهی فهیم زاید و توضیح واضحات است و کاش او نیازی به ارائهی چنین توضیحاتی نداشت.