تپه مارلیک یا مؤذنی تپه یک محوطهٔ باستانی در کرانهٔ خاوری سفیدرود و در درهٔ «گوهر رود» از توابع رودبار در استان گیلان است. تپه مارلیک بقایای به جای مانده از تمدن باستانی متعلق به دست کم سه هزار سال پیش از میلاد است. پژوهشگران گمان میبرند که این تپه آرامگاه خصوصی فرمانروایان و شاهزادگان مردمان آمارد بودهاست. همچنین جام مارلیک به عنوان نماد قوم آمارد در گیلان شناخته میشود.
گورستان مارلیک روی صخرهای طبیعی قرار گرفته و ۵۳ گور آن کاوش شده که در ترتیبی نامنظم در قسمتهای آزاد بین تختهسنگها جای گرفتهاند. گورستان از حدود ۱۴۰۰ تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد و حتی پس از آن مورد استفاده بودهاست. در برخی گورها اشیاء مربوط به چند دوره دیده میشوند که احتمالاً نشان از چندین تدفین پیدرپی در یک گور طی زمانهای مختلف است
نام
گروهی از پژوهشگران نام مارلیک را برگرفته از واژگان «مار» و «لیک» (سوراخ) میدانند و دلیل این نامگذاری را انبوه مارهایی که در گذشته در آن زندگی میکردند میدانند. گروهی دیگر مارلیک را برگرفته از نام قوم آمارد میشمارند. آنها مارلیک را ساخته شده از ۲ واژه «مارد» (اشاره به آماردها) و «لیک» (قوم) میدانند. اگر این نظریه درست باشد این تمدن به مردم آمارد تعلق دارد.
پیشینه
تپهٔ مارلیک تا سالهای دههٔ ۱۳۴۰ تمدنی ناشناخته بود. در طول سالهای ۱۳۲۰–۱۳۳۰ دامنههای البرز جولانگاه قاچاقچیانی بود که اشیای به دست آمده از دره گوهر رود را در بازارهای عتیقه به فروش میرساندند. در سال ۱۳۴۰ بود که دره گوهر رود توسط یک تیم باستانشناس ایرانی به سر پرستی دکتر عزتالله نگهبان کاوش شد. در این دشت تپههای باستانی زیادی وجود دارند که ۵ تپه مارلیک، زینب بیجار، دور بیجار، پیلاقلعه و جازم کول از همه مهمتر هستند.
آثار باستانی
پژوهشگران بر این باورند که آثار باستانی این منطقه متعلق به فرمانروایانی است که در اواخر هزاره دوم و آغاز هزارهٔ اول پیش از میلاد بر این ناحیه حکومت میکردند. مردمان این تمدن مردگان خود را بنا بر آیین خود و همراه با اشیاء ارزشمند به خاک میسپردند. در این تپه ۲۵ آرامگاه وجود دارد و در برخی از آنها بازماندهاستخوان به دست آمدهاست. در همهٔ آرامگاهها اشیایی مانند ظروف سفالین، دکمههای تزئینی، انواع سرگرز، پیکان، جامهای چینی، طلا، نقره و مفرغ، خنجر، شمشیر، مجسمههای برنزی و سفالی، سرنیزه و کلاهخود و… پیدا شدهاست. پارچههای به دست آمده نیز خبر از وجود بافندگی در هزاران سال پیش در ایران میدهند. همچنین در کاوشگریها آثار ساختمان چهار دیواری پدیدار شد که در حدود ۳۰متر مساحت داشت و به نظر میآمد آرامگاه یا معبد باشد.
گفته میشود که جامهای شیشهای در این محوطه از اولین نمونههای صنعت شیشهسازی بشر است.
فرهنگ
برای مردم این فرهنگ خورشید تا حد پرستش مهم بودهاست. نقش خورشید به صورت ترنجهای هندسی در کف بسیاری از جامها و ظروف است. خورشید در مرکز همه چیز است و همه جاندران از روشنایی او زندگی میگیرند. همچنین به خاک سپردن مردگان با چنین اشیایی نشانگر اعتقاد آنها به زندگی پس از مرگ میباشد.
این نکته قابل ذکر است که آثار به دست آمده از این تپه به خصوص ظروف مفرغی شباهتهای زیادی به آثار به دست آمده از سیلک کاشان دارد. پارهای از باستان شناسان بر این باور هستند که اقوام سیلک در حقیقت همان مارلیکها بودند که بر آثر حملهٔ آشوریها به منطقهٔ سیلک کاشان مهاجرت کردند، و سپس با پیوستن به مادها در ایجاد امپراتوری مقتدر ماد در آغاز هزارهٔ اول پیش از میلاد نقش به سزا داشتند.
جام مارلیک
جام مارلیک جامی از زر ناب و به ارتفاع ۱۸ سانتیمتر است. ارتفاع نقشهای برجسته جام به ۲ سانتیمتر میرسد. نقش میانی جام درخت زندگی است که در هر دو سوی درخت ۲ گاو بالدار که از درخت بالا میروند. هویت ایرانی سازندهٔ این جام از نمایش نیم رخ بدن حیوانها و سر آنها از رو به رو آشکار است. در کفّ این جام گلی نقش بسته که در میان آن یک خورشید با شعاع منظم نقش بستهاست.
اسکناسهای پانصد ریالی ایران بعد از تأسیس بانک مرکزی با تصویری از نقش جام مارلیک چاپ و نشر میشد. نقش جام مارلیک از سال ۱۳۴۱ هجری شمسی تا سال ۱۳۵۸ بر یک سوی این اسکناسها جاپ میشد.
در کاوشهای صورت گرفته در گیلان دو مورد یراق اسب کتیبه دار اورارتویی از املش مربوط به پادشاهان اورارتویی به نام منوآ (۸۱۰ ق.م) و آرگیشتی اول (۷۸۱ق.م) توسط جرج کامرون و آی.جی گلب به دست آمده است و در کاوش تپه مارلیک مهرهای کتیبه دار با خط آشوری نو توسط عزت الله نگهبان در سال ۱۳۴۰ یافت شد و طی حفاری های باستانشناسی گیلان یک کتیبه اورارتویی در منطقه تالش توسط محمدرضا خلعتبری در سال ۱۳۸۰ یافت شده است.
حواشی
احمدرضا احمدی در نوشته «حقیقت تلخ است» برای ویژه نامه کتاب «نوشتن با دوربین» از قول گلستان مینویسد: «میگفت: من و دکتر نگهبان (باستانشناس) شبها بیدار میماندیم که ایادی شهرام پهلوی نیایند در تاریکی شب عتیقهها را بدزدند! این موضوع بعداً در خاطرات دکتر نگهبان، در کتابی که سازمان میزاث فرهنگی منتشر کرده نیز آمدهاست.