روش پسیک انالیز را در تحلیل و انتقاد هر نوشته و اثر ادبی می توان بکار برد بخصوص در اشعار تغزلی و داستان. داستان نویس در ساختن قهرمان هر یک از کتابهای خود از خصایص شخصی خود استفاده می کند نویسنده هر قدر سعی کند شخصیت حقیقی خود را از آثار خویش جدا نگاهدارد باز هم با تدابیر دقیق پسیکانالیز می توان به اسرار ضمیر او پی برد.
نویسندگانی مانند «مریمه» و «فلوبر» که معتقد بودند هنر باید غیر شخصی باشد کوشش داشتند شخصیت خود را در نوشته های خویش مدخلیت ندهند، با اینهمه در همان آثار با کمک مراسلات شخصی آنها بمکنونات خاطر آنان می توان راه یافت. شک نیست که برای روشن شدن مطلب و طرز بکار بردن اصول پسیکانالیز بهتر آنست که آثاری مورد دقت قرار گیرد که نویسنده سعی نکرده باشد تا خود را در آنها پنهان داشته باشد. در نوشته های بسیاری از نویسندگان آثاری هست که از خود صحبت کرده یا خود را قهرمان داستانی که نوشته اند قرار داده اند.
اشعار تغزلی که مظهر احساسات شاعر است بهتر از نوشته های دیگر مورد تحلیل نفسی قرار می تواند گرفت. آنچه بیش از هر چیز در اشعار شاعرانی مانند برنز و بایرون و شلی و کیتز نمایانست همان شرح مشتاقیها و محرومیت ها و دردمندیهای خود آنها است. حتی در اشعاری که از عشق و عاشقی خود آنها سخنی در میان نیست باز می توان اثر آنرا یافت...
فرويد مي گويد: ... عبور از مرحله كودكانه و همرنگ شدن با فرهنگ و تمدني كه به وسيله اجتماع به دست آمده است، بروز كسالت عصبي را غير قابل اجتناب مي سازد، بدين ترتيب هر فردي در دنياي متمدن ناگزير يك صدمه و لطمه عصبي و رواني را تحمل كرده است. ما آثاري از آنها را حتي در كساني كه از نظر سلامت روح و افرادي متوسط به شمار مي آيند پيدا كرده ايم . در اجتماعات نيمه متمدن اين آثار كمتر است و در ميان اقوام غير متمدن تقريبا هيچ است...
چنانکه میدانیم علوم عصبی بر اساس این اصل استوارند که پدیدارهای نفسانی مترتب بر تحریکات یاختههای عصبی هستند و روزی در خدمت درک و کنترل کامل انسان درخواهند آمد. ولی صحبت بر سر نحوه این درک و حقانیت چنین کنترلی است. روانکاوی قبل از هر چیز مبادلهای است انسانی و طریقی که فرد در جهت شناخت خویش اتخاذ میکند. چنین شناختی در روانکاوی مشروط به قبول محدودیت و منوط به تعهد این تناهی است. هر گونه کوششی که در جهت کنترل و در پی تمامیت باشد، مخالف اصول روانکاوی است و امکان چنین طی طریقی را از میان میبرد.
خطاهای خواسته یا ناخواسته
در مناسبتهای مختلف زندگی، بسیاری از عملکردهای ما، مطلقا یک اشتباه هستند. مفهوم اشتباه در عبارت ذکر شده چیست؟ بدون شک خطا و اشتباه را در یک چهارچوب قابل مقایسه باید ارزیابی کرد. " اشتباه" زمانی مفهوم پیدا میکند که مخالفت و انحرافی از یک "درست" بوجود آید. معیار چنین درستی برای ما، همان تحلیلهای آگاهانه ماست. دروغگویی اگر یک اشتباه است، در مقایسه با تحلیل آگاهانه ایست که امر به راستگویی کرده بود. وگرنه یک دروغ میتواند عمل درستی تلقی شود؛ اگر تدبیر شعور آگاه آن را تأیید نماید.
بنابراین خطا و اشتباهی که از شخصیت ما سر میزند، انحراف و تضادیست که با احکام صادر از آگاهی خویش داشتهایم. ما اشتباه میکنیم، زیرا به دلیلی برخلاف آگاهی خویش عمل میکنیم. حال برخی از این خطاها آگاهانه است. به این معنا که با ارادهای آگاه برخلاف تدبیر شعور خویش عمل میکنیم. شعوراگاهم حکم به سخت کوشی و تلاش کرده، اما من رخوت و سستی را ترجیح میدهم. من آگاهانه مرتکب این خطا میشوم.
دراینجا بحث ما در مورد خطاهای آگاهانه نیست. زیرا بسیاری اوقات تمایلات آگاهانه و شاید ناخودآگاه ما بر تحلیل شعور آگاه غلبه پیدا کرده و یا با فریب و توجیه اصرار داریم برخلاف آنچه که میدانیم درست است عمل کنیم. هیچ انسانی صددرصد فرامین شعور آگاهش را اجرایی نمیکند و این نمایانگر ذات مختار آدمی است. بحث اصلی بر سر خطاها و اشتباهاتی است که ناخواسته مرتکب آنها میشویم. تحلیل اینگونه خطاکردن، ما را به سرزمین اسرارآمیز ناخودآگاه رهنمون میکند. زیرا هیچ اراده آگاهانهای برای تخلف مشاهده نمیشود...