0
0

بهترین اشعار

تذکره و متون کهن
قیمت : 7,250,000 تومان

مشخصات محصول انتخابی شما

معرفی اجمالی محصول

بهترین اشعار
حسین پژمان بختیاری
(آبان ۱۲۷۹ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۳) محقق، مترجم و شاعر معاصر اهل ایران و اصالتا لر بختیاری بود

در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در محله حسن‌آباد تهران به دنیا آمد. پدر پژمان، «علیمرادخان میرپنج» از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک بختیاری سکونت داشت و در دوره مظفرالدین شاه برای تصدی مناصب نظامی به تهران مهاجرت کرد و صاحب عنوان لشکری میرپنج (سرتیپ) شد. خواهر علیمرادخان مادر علیقلی خان سردار اسعد بختیاری بود. مادر پژمان عالمتاج قائم مقامی متخلص به (ژاله) از شاعران آن زمان بود که نسبش به خاندان میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی می‌رسید.

پژمان نخستین بار در روستای دشتک به مکتبخانه رفت و نزد ملاعلی بنده بهرامی خواندن و نوشتن آموخت. سپس در تهران در مدرسه فرانسوی «سن لویی» تحصیلات خود را ادامه داد و با زبان و ادبیات فرانسه آشنا شد. ابتدا مدتی در خدمت وزارت پست و تلگراف بود و سپس به شعر و تصنیف روی آورد. پژمان از شاعران سنت‌گرا اما نوپرداز معاصر است و این ارادت او به ادبیات کهن انگیزه‌ساز تصحیح دیوان حافظ توسط وی شد. تصحیحی که به واسطه زاویه دید و حاشیه نویسی‌های وی بر اشعار دارای شیرینی و لطافت خاصی است و شاید هم از این رو تصحیح حسین پژمان در حوزه حافظ پژوهی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. وی در نظم و نثر آثار فراوانی را برجای گذاشت.

فعالیت‌های ادبی

ترجمه برخی از آثار شاتوبریان همچون «وفای زن»، «آتالا» و «رنه»

از آثار منتشر شده پژمان

دیوان اشعار
زن بیچاره
خاشاک
محاکمه شاعر
اندرز یک مادر
کویر اندیشه
تاریخ پست و تلگراف در ایران
سیه روز
محاکمه شاعر
اتش دل

او همچنین تصحیح کتبی نظیر: لسان‌الغیب دیوان حافظ، دیوان جامی، ترانه‌های خیام، خمسه نظامی، دیوان ژاله قائم مقامی (مادرش) را برعهده داشته‌است.

ترانه‌سرا

یکی از زیباترین شعرهای این شاعر که توسط آواز خوانان مطرح ایرانی خوانده شده‌است آتش دل می‌باشد. تصنیف آتش دل (آتشی در سینه دارم) اولین بار با صدای قمرالملوک وزیری و آهنگ سازی مرتضی نی داود در مایهٔ دشتی خوانده شد. این تصنیف بعدها توسط خوانندگان دیگری هم‌چون صدیق تعریف و همایون شجریان و سالار عقیلی و مهدیه محمدخانی و گروه پالت بازخوانی شد. متن کامل شعر:

آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن که از غم‌اَت جان می‌سپارم بیش از این من طاقتِ هجران ندارم
کِی نَهی بر سرم پای اِی پَری، از وفاداری؟ شد تمام اشک من، بس در غمت کرده‌ام زاری
نوگلی زیبا بُوَد حُسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مِهربانی
ناپسندیده بُوَد دل شکستن رشتهٔ اُلفت و یاری گسستن
کِی کنی اِی پَری، تَرکِ ستم‌گری می‌فکنی نظری آخر به چشمِ ژاله بارم
گر چه نازِ دل‌بران دل تازه دارد ناز هم بر دل من اندازه دارد!
حیف اگر ترحمی نمی‌کنی بر حال زارم جز دَمی که بگذرد از چاره کارم
دانم‌ات که بر سرم گذر کنی به رحمت اما آن زمان که بَرکِشد گیاهِ غم سر از مزارم
از نظرهای تو بی مهری عیان است جان گداز است و نظر که آرام جان است
سیل اشکم با زبان بی زبانی با تو گوید راز عشقم گرچه دانی

نمونه اشعار

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت جز خون دل خویش به پیمانه ندارد

نمونهٔ دیگر:

بودم آن شب مست رویاهای او چون گشودم دیده، در بر دیدمش
از نشاط باده یا افسون عشق از همه شب دلرباتر دیدمش
همچو گل شاداب و شیرین بوی و مست پای تا سر، پای تا سر دیدمش
گر چه او را دیده بودم بارها لیک آن شب، چیز دیگر دیدمش
همچو موج سبزه در دست نسیم هر چه دردم نا مکرر دیدمش

بحبوحه جنگ دوم جهانی و اشغال ایران۱۳۲۰:

اگر ایران بجز ویرانسرا نیست من این ویرانسرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است من این افسانه‌ها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست من این آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهای خشکش من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را خواهم از جان من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید، اگر پاک من، ای مردم، شما را دوست دارم

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد  
کس جای در این خانه ویرانه ندارد 
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد  
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد 
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست  
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد 
دل خانه عشقست خدا را به که گویم  
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد 
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی  
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد 
در انجمن عقل فروشان ننهم پای  
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد 
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا  
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد 
از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت  
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد  حسین پژمان بختیاری

[گلچین اشعار شاعران ایران و جهان]
قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده ام
پاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده ام
آتشم در خرمن امال خویش افکنده ام
ناله ام در دامن شبهای تار افتاده ام
بوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده ام
حسرتی بی حاصلم در پای یار افتاده ام
گر جوانی میکنم در عشق او عیبم مکن
برگ خشکم در گریبان بهار افتاده ام
روزگاری چون نگه جا داشتم در چشم خلق
من که چون مژگان ز چشم روزگار افتاده ام
سینه ام لبریز گوهر بوده وز دریای عشق
چون صدف با دست خالی برکنار افتاده ام
کیستم من؟ چیستم من؟ خسته ای دیوانه ای
نی غلط گفتم که از دیوانگان افسانه ای  حسین پژمان بختیاری

[گلچین اشعار شاعران ایران و جهان]
باز آمدم که باز پریشان کنی مرا
بار دگر ز کرده پشیمان کنی مرا
باز آمدم که در ره آبادی رقیب
ای سیل فتنه خیزی و ویران کنی مرا
با سرکشی ز پیش تو رفتم ولی به عجز
باز آمدم که سر به گریبان کنی مرا
رفتم که بر تو خندم و غافل که بیدریغ
بر روی غیر خندی و گریان کنی مرا
اکنون به درگه تو سرافکنده آمدم
تا آنچه خواهش دل تست آن کنی مرا  حسین پژمان بختیاری

[گلچین اشعار شاعران ایران و جهان]
دیده گریان دل غمین جان سوخته ست
عشق ما سرمایه ها اندوخته ست
اندر این دنیای ناکامی مرا
تیره بختی نکته ها آموخته ست
بر لبم مگذار جام وصل خویش
فارغ از آبست آنکو سوخته ست  حسین پژمان بختیاری

[گلچین اشعار شاعران ایران و جهان]
او چو خاموش نشیند دل من می‏شکند 
ور بگوید سخن آنرا بسخن میشکند 
آب در روی من از شرم رخ یار شکست‏ 
آب هم ای عجب از طالع من میشکند 
اختری دارم آنگونه کج آیین که ز بام‏ 
اگر افتد دگری گردن من میشکند 
بسکه گفتم مشکن خاطر مسکین و شکست‏ 
گر بگویم سر خود را مشکن،میشکند  حسین پژمان بختیاری

[گلچین اشعار شاعران ایران و جهان]  
شب بر سر من جز غم ایام کسی نیست
می‌سوزم و می‌میرم و فریادرسی نیست
 فریادرس‌ِ همچو منی کیست در این شهر؟
فریادرسی نیست کسی را که کسی نیست
بیمارم و تبدارم و در سینة مجروح
چندان که فغان می‌کشم از دل نفسی نیست
آن میوة‌ جان‌بخش که دل در طلب اوست
زینت‌گرِ شاخی‌ست که در دسترسی نیست  حسین پژمان بختیاری 


 
نمایش بیشتر
نمایش کمتر

مشخصات فنی

  • حسین پژمان بختیاری
  • نشر بروخیم
  • 1313
  • اول
  • رقعی
  • گالینگور چرمی نفیس
  • 968
  • روغنی
  • سفید
  • فارسی
  • ایران
  • آکبند
  • بدون مهر و نوشتار

نظرات کاربران

تا کنون نظری ارسال نشده است.

شما هم می توانید درباره این کالا نظر بدهید

فایل های دانلود