0
0

دعانامه و نفرین نامه کفاش خراسانی

شعر و ادب فارسی
قیمت : 850,000 تومان

مشخصات محصول انتخابی شما

معرفی اجمالی محصول

دعانامه و نفرین نامه کفاش خراسانی

کفاش خراسانی شاعر طنزپرداز عصر مشروطه شاعری ست که نفوذ کلامش بین توده مردم یادآور نفوذ و تاثیرگذاری شگفت شاعران سبک هندی بود. شاعری که شعرهایش از شاعرش معروف تر و محترم تر بودند. شعرهایی که از دعانامه ها و نفرین نامه ها گرفته تا مدایح و مراثی اهل بیت هنوز هم با کمال احترام در حافظه ها جا دارند هرچند شاعرشان خود در غربت از دنیا رفته باشد. ما برای پرهیز از تلخ کام شدن شما از ذکر حال  و روز کفاش میگذریم و به مناسبت اردوی مشهد آفتابگردان ها تنها به ذکر یکی از معروف ترین شعرهای طنز او درباره خادمان و مسئولان آستان قدس رضوی در آن روزگار بسنده می کنیم. پیش از کفاش هم بعضی از شاعران خراسانی از جمله «حاجی ملا محمدجان قدسی» شکایت خادمان را به آستان حضرت رضا (علیه السلام) برده اند، اما قصیده کفاش به خاطر زیبایی ها، نو آوری ها و رندی هایش ماندگارترین اینگونه اشعار شد.



ز بی حسابی اوباش، يا امام رضا   
شد آن چه بود نهان، فاش يا امام رضا

چه صحن و بارگه ست اين ، مگر كه نقشه ی او     
كشيده ماني نقاش يا امام رضا ؟

چراغ برق تو و نور مه بوَد به مثل                       
حكايت خور و خفاش يا امام رضا

شبی برو در ِ مطبخ، ببين چه سان زوار 
كتك خورند عوض آش يا امام رضا

يساول دم مطبخ كه بدتر از خولی ست                               
 يكی دگر بنشان جاش يا امام رضا

به ديگ ، يک، دو مني ماش و يک منی شالتوک                       
پزند جاي پلو ماش يا امام رضا

بسی به ديگ رود استخوان كه گوشت ازو                           
سترده گشته به منقاش يا امام رضا

به توی قرمه ی سبزی كنند گوشت ، و ليک                       
به قدر دانه ي خشخاش يا امام رضا

به وقت صرف غذا، حرف خادمان اين است                     
كه جوجه نيست چرا لاش يا امام رضا ؟

ز مفت خوران فراوان كه گرد تو جمع اند                    
به فكر گنبد خود باش يا امام رضا

به جای آن كه به پاي پياده ، كفش كُنند                          
كَنند آن چه بود پاش، يا امام رضا

جماعتی شده دربان تو را، بلا نسبت                       
همه اراذل و اوباش، يا امام رضا

تو را که قرض شده فرض، بشنو از من عرض
مگیر اینهمه فراش، یا امام رضا

به گرد روضه ي خلد آشيان تو جمع اند                          
چه روضه خوان؟ همه كلاش يا امام رضا

بسي شده ست كه با ارمنی زيارت خوان                  
 براي زر شده قارداش يا امام رضا 

به روز حشر ز كس وا مگير سايه ی لطف            
خصوص از سر كفاش يا امام رضا

 

 

چه دیدی از من  ای سنگین‌دل بی‌اعتبار آخر

که گشتی یار اغیار و ز من کردی کنار آخر

مرا کردی میان عشق‌بازان خوار و زار آخر

الهی هم‌چو من گردی پریشان‌روزگار آخر

 به جانت آتشی افتد بسوزی ای نگار آخر

الهی در جوانی نخل امیدت ز پا افتد

ز مرگت شیونی در قوم و خویش و اقربا افتد

رفیقانت همه در خانه‌ها فرش عزا افتد

بنالد مادرت از این مصیبت تا ز پا افتد

ز هجرت کور بنشیند پدر یعقوب‌وار آخر

الهی از نظر افتاده‌ی ایل نظر گردی

چو طفل شیرخواره، هم اسیر و دربه‌در گردی

غریب و بی‌کس و بی‌اقربا خونین‌جگر گردی

نمی‌گویم چه گردی، هر چه می‌گویم بتر گردی

شوی آواره در خواری به هر شهر و دیار آخر

الهی هم‌چو مژگانم ترا اقبال برگردد

ز هجرم خون خوری ملک دلت زیروزبر گردد

الهی صبح امیدت چو شام من سحر گردد

اجل جلادسان دایم ترا بر گرد سر گردد

سرت خواهم جدا سازد به تیغ آب‌دار آخر

چه بود ای بی‌مروت جز وفاداری گناه من

چه نقصان بود بر رویت نگاه گاه‌گاه من

چرا ظالم نکردی رحم بر حال تباه من

الهی بر زند آتش به جانت برق آه من

برد خاکسترت را باد مانند غبار آخر

ترا دوران به درد بی‌نوایی مبتلا سازد

میان خلق عالم پایمالت چون حنا سازد

همین‌خواهم ز خویشان و رفیقانت جدا سازد

الهی دیده‌ات را کور از تیر بلا سازد

 عصابرکف نشینی بر سر هر رهگذار آخر

مدامت روز و شب با دیده‌ی خونبار می‌خواهم

رفیقان ترا دایم ذلیل و خوار می‌خواهم

مکافات تو را از خالق جبار می‌خواهم

ترا دایم میان انجمن تب‌دار می‌خواهم

نشینم بر سر قبر تو چون سنگ مزار آخر

به یارب‌یارب شب‌ها تو را تبدار می‌خواهم

سرت را با تکلم بر فراز دار می‌خواهم

به چشمت مدت خاری از این گلزار می‌خواهم

شب و روز این تمنا را من از جبار می‌خواهم

شوی نظاره گر در چشم خلق روزگار آخر

الهی خانه‌ات ویرانه و زیروزبر گردد

به هر دم زخم جانت را هزاران نیشتر گردد

محبان سر کویت به جانت کینه‌ور گردد

به هر جایی که بنشینی به فرقت طاق برگردد

شوی ظالم، به پیش خلق عالم، خوار و زار آخر

از آن روزی که من بر ماه رخسارت نظر کردم

مثال مرغ سرکنده، سرم را زیر پر کردم

چه شب‌ها ای عزیز من ز هجرانت سحر کردم

سحر چون بلبل شوریده از غم ناله سر کردم

سزایت را دهد ای بی‌مروت کردگار آخر

نگارا چون بجای من برفتی غیر بگرفتی؟

گل خود را به بستان رقیبانم تو بشکفتی؟

ز من ببریدی و رفتی به‌بزم ناکسان خفتی؟

هر آن‌چه‌ات راز دل گفتم میان انجمن گفتی؟

من محزون نشستم ای دریغا بر کنار آخر

گلستان جمال‌ات را چو اندر گلستان دیدم

بسی جور و جفا از عشقت ای آرام جان دیدم

ملامت‌های پی در پی که من از این و آن دیدم

هنوزم بس نبود این‌ها که من اندر جهان دیدم

تو هم از من جدا گشتی دلم شد بی‌قرار آخر

مرا این شکوه از دست رفیقان دغا باشد

دلم خون کرده‌ای جانا که بر مرگت رضا باشد

نکوخواه تو دایم در جهان یارش خدا باشد

همین‌خواهم که بدخواهت همیشه در عزا باشد

 الهی دشمنت گردد به خواری سنگ‌سار آخر

نمی‌آیی چرا یک دم برم ای نازنین آخر

که من هم افکنم در پیش پای تو نگارا سر

بیا و رحم کن بر من به‌حق خالق اکبر

بگردان کلبه‌ی احزان من را پر زر و زیور

منم مجنون تویی لیلی بدین‌سان بی‌قرار آخر

در اول مهربان گشتی مرا بردی به‌ چنگ خود

به‌ابرو عشوه کردی گاه با چشمان تنگ خود

زدی بر سینه‌ی کفاش پیکان خدنگ خود

به‌صد خواری شکستی شیشه‌ی دل را به سنگ خود

خدا سازد تو را آخر چو من بدروزگار آخر

کفاش خراسانی

نمایش بیشتر
نمایش کمتر

مشخصات فنی

  • رمضانعلی کفاش خراسانی
  • علمی
  • 1319
  • اول
  • پالتوئی
  • شمیز
  • 16
  • روغنی
  • کرمی
  • فارسی
  • سربی
  • ایران
  • عالی

نظرات کاربران

تا کنون نظری ارسال نشده است.

شما هم می توانید درباره این کالا نظر بدهید

فایل های دانلود