زان پس، شبان تیره بی مهتاب
منقار غم به خاک نمالیدم
چون نور آرزو به دلم تابید
در آرزوی صبح، ننالیدم
این دست گرم، دست تو بود ای عشق!
دست تو بود و آتش جاویدت
من مرغ کور جنگل شب بودم
بینا شدم به سرمه خورشیدت!
فهرست
• نشانی و کلید
• سرمه خورشید
• مستی
• آئینه دق
• فال
• بیم سیمرغ
• مسافر