0
0

صدای آشنا و ترانه های درد

شعر و ادب فارسی
تماس بگیرید
لطفا جهت اطلاع از موجود شدن محصول شماره همراه خود را وارد کنید
زمانی که محصول موجود شد
ثبت
درحال ذخیره سازی...
کد محصول: product_1134
مجموعه : مجموعه آوات کتاب کتب ادبیات شعر وزن: 400 g
تعداد :
+

مشخصات محصول انتخابی شما

معرفی اجمالی محصول

صدای آشنا و ترانه های درد
همسر استاد ابوالحسن ورزی در سال‌های اول زندگی سر سازش چندانی با او نداشت و از آنجا که در میان زنان آن روزگار از وجاهت و زیبایی قابل‌توجهی برخوردار بود، یکی از منابع الهام اشعار و غزل‌های نغز استاد ابوالحسن ورزی بود که به واسطه تمجیدها و ستایش‌هایی که استاد از او در غزل‌هایش به‌عمل می‌آورد، دچار غرور و کبر خاصی شد و چون مورد توجه بسیاری، از هنرمندان آن روزگار هم بود، سرنا سازگاری را با استاد گذاشت و سرانجام از او جدا شد و با یکی از جوانان اهل هنر مازندرانی ـ که مدتها در پی چنین فرصتی بود ـ روابطی بر هم زد و در نهایت با او ازدواج کرد و رفت.طبع ظریف و حساس استاد ابوالحسن ورزی، از این واقعه تلخ بسیار آزرده و مکدر و ملول شد، آنچنانکه به تدریج به یک‌سری بیماری‌های آشفتگی روحی گرفتار آمد و دوستان و اطرافیان که از دور و نزدیک شاهد این آشفته احوالی بی‌حد استاد ابوالحسن ورزی بودند و احتمال آن را می‌دادند که کار او دیر یا زود به جنون بکشد، در نشست‌‌ها و گفتگوهای مکرر و فشار آوردن به آن هنرمند بلندبالای مازندرانی، او را مجبور کردند که دست از سر همسر مطلقه استاد ابوالحسن ورزی بردارد و راه را برای بازگشت او به زندگی سابقش هموار کند، که این فشارها بالاخره نتیجه داد و آن دو نیز پس از حدود ۶ـ۷ زندگی مشترک از هم جدا شدند و همسر استاد ابوالحسن‌‌ورزی به زندگی سابق خود وارد شد و آنها دوباره زندگی از هم پاشیده‌شان را آغاز کردند و استاد در این مقطع از زندگی‌اش این غزل زیبا و در برخی جراید منتشر ساخت و بدین‌‌‌وسیله همه کسانی که تلاش کردند آرامش روزهای رفته را به زندگی‌اش بازگردانند فهماند که دیگر همسرش، آن همسر سابقش نیست با این حال غزل جاودانه بار دیگر بخش تازه‌‌ از آزردگی‌های روحی و احساسات لگد مال شده خود را بیان کرد و از سردی بوسه‌ها و نگاه‌های بی‌نوازش و آغوش بدون مهر او، شکوه و شکایت سرداد و چنین سرود:‌

آمد اما در نگاهش، آن نوازش‌ها نبود

چشم خواب‌آلوده‌اش را، مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو، از چهره دل شسته بود

عکس شیدایی در آن آیینه سیما نبود

لب همان لب بود،‌ اما بوسه‌اش گرمی نداشت

دل همان دل بود، اما مست و بی‌پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت

گر چه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود

برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود

دیدم آن چشم درخشان را، ولی در این صدف

گوهر اشکی که من می‌خواستم پیدا نبود

بر لب لرزان من، فریاد دل خاموش شد

آخر آن تنها امید جان من، تنها نبود

جز من و او «دیگری» هم بود، اما ای دریغ

اگر از درد دلم، زان عشق جان فرسا نبود

ای نداده خوشه‌ای زان خرمن زیبایی‌ام

تا نبودی در کنارم، زندگی زیبا نبود

****

دوستان او وقتی این غزل زیبا را خواندند، تازه فهمیدند که بازگشت همسرش به خانه، دیگر آن شور دلنشین نغمه‌های گذشته را در استاد ابوالحسن ورزی برپا نمی‌کند.
نمایش بیشتر
نمایش کمتر

مشخصات فنی

  • ابوالحسن ورزی
  • انتشارات پاژنگ
  • 1368
  • اول
  • وزیری
  • شمیز
  • 284
  • سفید
  • فارسی
  • بخط و امضا استاد ابوالحسن ورزی
  • ایران
  • بسیار تمیز
  • بدون مهر و نوشتار

نظرات کاربران

تا کنون نظری ارسال نشده است.

شما هم می توانید درباره این کالا نظر بدهید

فایل های دانلود