محمدرضاشاه پهلوی در بخشی از این کتاب به تاریخ کهن ایران افتخار میکند و ایران را صادرکننده فرهنگ و هنر به جهان بشریت معرفی مینماید و از برپایی نخستین امپراطوری در ۲۵۰۰ سال پیش توسط کوروش مباهات میکند.
او در این کتاب با نقل مطالبی، خود و رژیمش را مذهبی معرفی مینماید و خود را نظر کرده خدا و امامان شیعه دانسته و برای خویش رسالت الهی قائل میشود. شاه در این کتاب نوعی از گفتمان همذات پنداری میان ایران و غرب را ارائه کردهاست...
...چند روز پس از ازدواج ما رزمآرا نخستوزیر به قتل رسید و اندکی بعد مصدق بر سر کار آمد و رویه او حکومت در ایران را به خطر انداخت. چنانکه ذکر شد بالاخره به جای سفرماه عسل اوضاع طوری پیش آمد که من و همسرم از ایران خارج شده و به بغداد و روم مسافرت کردیم.