نظری به کردستان و دیداری با شعرای کرد

کاک خالد را از نزدیک می شناسم خیلی بهتر از همسرش داده شهین یا بچه هاش گوران و سیران
همیشه از تنگدستی و بی پولی ناراحت بود به خصوص اینکه با حقوق نهضت همسرش زندگی رو می گذراند
اواخر عمر به همه بد بین شده بود بیشتر از قبل سیگار میکشید و واقعا داغون بود
ظهر جمعه بود خوب یادمه بعد ساعت 12 اومد مغازه ام و یک طناب سرمه ای خرید و باقی پول رو هم نگرفت . مغازه ام روبروی آپارتمانش بود. خود را از پشت بام آویزون کردو طناب را برید .
همه از شعر و کتاب و ... گفتند اما هیچ کسی پاسخ نداد واقعا چرا باید همچین آدمی در فقر باشه و به این شیوه وحشیانه خودکشی کنه ؟
مامورها که اومدن گفتند مشکوک به قتل است اما با رضایت خانواده علت مرگ رو خودکشی ذکر کردند

آدم کور باشه بهتر از اینه تو سری خور زن باشه . نصیحت هات همیشه یادمه کاک خالد می گفتی نگو "ژن" بگو "ژان"