محمد حسین صغیر اصفهانی در سیزدهم ماه رجب ۱۳۱۲ هجری در اصفهان متولد شد. در اثر تربیت پدرش که آقا اسداله نام داشت و یکی از مداحان بود به اشعاری که دیگران در مدح و مصیبت «چهارده معصوم» سروده بودند آشنا گردید و در سنین هشت و نه سالگی شروع به گفتن اشعار کرد به همین دلیل صغیر تخلص گرفت.صغیر اصفهانی در بعضی از اشعار خود در حق امامان غلو می کند...
هرکه با او آشنا شد خود ز خود بیگانه کرد
یافت هرکس گنج در خود خویش را ویرانه کرد
جلوه لیلای لیلی کرد مجنون را اسیر
خلق پندارند حسن لیلیش دیوانه کرد
نازم آن کامل نظر ساقی که اندر بزم عام
هر کسی را می به استعداد در پیمانه کرد
دلبر ما در بهای وصل خواهد نیستی
اللَّه اللَّه ما گدایان را نظر شاهانه کرد
ریخت از هر تار مویش صد هزاران دل به خاک
بهر آرایش چو زلف خم به خم را شانه کرد
سالها میخوارگان خوردند و می بد برقرار
باده نوشی آمد و یکجا تهی خمخانه کرد
گر بقای وصل آن شمع امل خواهی صغیر
بایدت علم فنا تحصیل از پروانه کرد
***
کارت ای یار به من غیر ستمکاری نیست
مگرت با من آزرده سر یاری نیست
نی خطا گفتم از این جور و جفا دست مدار
که جفای تو به جز عین وفاداری نیست
چه غم ار خوار جهانی شدم اندر طلبت
بهر همچون تو گلی خارشدن خواری نیست
بسته دام تو از هر دو جهان آزاد است
اوفتادن به کمند تو گرفتاری نیست
هرچه خواهی ز عجایب ز فلک بتوان دید
نیست نقشی که در این پرده زنگاری نیست
هر گنه میکنی آزار دل خلق مکن
که بتر هیچ گناهی ز دل آزاری نیست
به یکی تیر مژه صید دو صد دل کردی
تا نگویند خدنگ مژه ات کاری نیست
ای خوشا مستی و مدهوشی و آسوده دلی
که به جز غصه و غم حاصل هشیاری نیست
دوش میگفت کسی زردی رخسار صغیر
چاره اش هیچ به جز باده گل